bela🐦( scenario)

250 5 2
                                    


این یک سناریو هست بدون هیچ کاپل یا شخص خاصی

و لطفاً حرف های پایانی رو بخونید و ازش رد نشید

این سناریو تکه جونی از منه که با این احساسات رفت

این سناریو برای احساساتی مه فقط تو سه دقیقه اومد و اثرش رو گذاشت

دردناک نیست که ناراحت تون کنه

------------- ------------- ------------- -------------





دلتنگم.....
دلتنگ روز هایی که با تو نگذراندم

دلتنگ عکس هایی که از تو ندارم تا ساعت ها به اون یک تکه کاغذ نگاه کنم و افسوس بخورم

من لیاقت تو را نداشتم

همیشه در عذاب این خواهم بود که تو را رها نکردم
عمرت را آنقدر کوچک کردم که کمتر از ثانیه شد
مگر کمتر از ثانیه وجود دارد
دیگه نمیدانم
نمیدانم اصلا ثانیه ها چطور گذشتند و من متوجه محو شدن تو نشدم تا جلوگیری کنم

با رفتنت شدم ماهی قرمزی که جزو مقدس ترین هایم
ماهی قرمزی که نشانه زندگی و موفقیت است
ولی اکنون نام تمام ماهی قرمز هارا بدنام کرده ام
مقدس ترین در گرفتن جون دوست داشتنی ات شدم
نشانه بدبختی و سختی شده ام
درون تنگی که با رفتنت ترک برداشته و از سختی و بدبختی ها ترکش عمیق و عمیق تر میشود و اکنون دیگر تمحل ندارد
این تنگ برای همیشه فرو ریخت و درون تن ماهی قرمزت فرو رفت و جانش را گرفت جانی که با رفتنت مرده بود و زندانی شده بود درون بدنی که محدودش میکرد تا نتواند هر ثانیه بیشتر از ثانیه قبل عاشق تو شود

بهم گفتی بعد رفتنت زندگی کنم
چجوری این حرف رو زدی با اومدنت تازه فهمیدم زندگی چیست و حالا با رفتنت دوباره اون حس شیرین رو گرفتی

حال دیگر بجای حس شکلات و پشمک در رگ هایم حس مرگ و شکنجه را متوجه میشم

با اومدن دوباره ات
اون حس هارو بهم برگردون
خواهش میکنم دوباره زندگی رو بهم هدیه بده

فرقی نداره کجا باشم

رو زمین و با جسم انسانی

یا در آسمان جایی که هیچ کس با جسم انسانی اش نمیتواند بفهمد وجود دارد یا نه

مهم نیست هر جایی که تو باشی میتوانم بگویم دوباره درباره زندگی

چه بالای دره و بین گل ها پروانه ها زندگی کنم
چه در پایین دره بین گدازه های داغ و سنگ های تیز

برایم مهم نیست هرجا تو باشی اونجا قابل سکونت است
تو رد خرابی هایم را پاک می کنی گویی که انگار وجود نداشته است

شده ایم مثل مداد و پاک کن
من مدادم همه جا را با تصمیمات و کار هایم سیاه میکنم و تو پاک کنی همه خرابی ها و ویرانی ها رو پاک میکنی و تمیزی رو هدیه میدی پاکی رو هدیه میدی

روزی که تو را به خاک سپردم تا زمین را تمیز کنی همه برای نداشتنت اشک میریختن
حتا کسانی که نمیدانستن کی هستی
فقط متوجه میشدن فرد با ارزشی از این دنیا کم شده است
فردی که اگر نباشد آخرالزمان میرسد

ولی من بهشون گفتم که ناراحت نباشن
چون زمانی که تورا به خاک سپردم آزاد شدی و حالا میتوانی بی حد بودن خودت را نشان بدی
بد حد بودنت در پاکی و فرشته بودن

کی گفته انسان ها نمیتوانند فرشته ها را ببینند

من با یک فرشته زندگی کردم

با یک فرشته بیرون رفتم

هنوز خندیدن های فرشته را یادم هست وقتی در یکی از شب های زیبای پاییزی با لذت بستنی میخورد و از حس اون شیرینی لذت بخش در رگ هایش میخندید ،میچرخید، میرقصید و شاد بود

آه فرشته ی زیبایم زمین را بهم ریخته ام تا تکه پاره عکسی از تو پیدا کنم ولی پیدا نکردم

خسته شدم و چشمانم را باز کردم و حالا تو را همه جا میبینم

تو این طبیعت را خلق کردی که من با نفس کشیدنش زندگی ای که بهم یاد دادی یادم بیاید

و انسان های دیگر بتوانند مثل من طعم زندگی با تو را احساس کنند

پس بیشتر از قبل بتاب
پس بیشتر از قبل بدرخش
پس بیشتر از قبل چشمک بزن
پس بیشتر از قبل رشد کن
پس بیشتر از قبل ببار
و بیشتر از قبل زیبا باش که تا جایی که جسم انسانی ام بهم اجازه دهد بدون پلک زدن و خوابیدن به تو مینگرم تا از لحظه لحظه ات نهایت لذت را ببرم

دوستت دارم عشق دیرینه ام تا آخر عمرم تا زمانی که روحم از بین بره عشق دیرینه ات را برای تمام دنیا بازگو میکنم

دوست دار تو عشق.

--------------------------------

سیلاممممممممم کیوتی های نویسنده

چطور مطورید
امیدوارم از این سناریو بدون کاپل یا شخص خاصی نهایت لذت رو برده باشید

فقط میخواستم بگم این سناریو تمام احساسات بیرون ریخته ی منه احساساتی که به میلیون ها هزار قسمت تقسیم شدن و قابل جمع شدن نیستن

امروز روز واقعا بدی برام بود

مرغ عشقم تو دستم جون داد و مرد
و من هنوز از اون حس وحشت تنها شدن هنوزم میلرزم

مرگ سختی داشت ولی از درد راحت شد امیدوارم جاش راحت باشه و دیگع درد نکشه
ولی برام خیلی غیر قابل هضمه من داروش رو دادم و خواستم بزارمش تو قفس که شروع به بال بال زدن کرد و نفس آخرش رو کشید و من فقط کف دستم رو باز گذاشته بودم و جیغ میزدم و کمک میخواستم
میخواستم یکی باید نجاتش بده تا نمیره

ولی هیشکی نیومد

من فقط حالم خوب نیست
شاید خیلی هاتون بگید یه پرنده بود دیگه ولی بک تیکه از جون من رفت بخاطر همون پرنده 🐦

این سناریو هم بخاطر اون نوشتم تا یاد بودی باشه برای این که بدونم بود
ممنونم

BTS Story Where stories live. Discover now