11. nothing can change us

296 81 7
                                    

نگاه گنگ چان روش افتاد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

نگاه گنگ چان روش افتاد. معلوم بود که کلی سوال داره. جلوتر رفت و کمک کرد بشینه و به تاج تخت تکیه بزنه. لیوان رو به لبای دوست پسرش نزدیک کرد و چند قلپ بهش خوروند.

چان نفس راحتی کشید، دهن و گلوش بدجوری خشک شده بود و حالا بهتر میتونست حرف بزنه،
_چه اتفاقی افتاد؟ من... من چم شده؟

_میخوای بذاریم وقتی کاملا حالت خوب شد حرف بزنیم؟

_نه! دارم دیوونه میشم! اون پسر توی پارکینگ کی بود؟ بهم بگو که زنده‌ست! خواهش میکنم!

مینهو نگاهشو از چشمای ملتمس چان گرفت،
_دلیل این حالت همینه که اون... زنده نیست!

_چی؟ داری.. م..میگی.. من یکیو.. ک..کشتم؟!

_نه دقت نکردی. گفتم مردن اون دلیل این حالته!

_چی؟ مینهو توروخدا بیشتر از این گیجم نکن! منظورت چیه آخه؟

خوناشام چنگی توی موهاش زد و لعنتی فرستاد. جمله ها از ذهنش فرار کرده بودن و نمیدونست دقیقا چطور باید توضیح بده.

_اون شبی که از دست اون مرد نجاتت دادمو یادته؟

_آره.

_بهت گفتیم چیزایی که دیدی توهم بوده. اما همش واقعی بود، اون یه خوناشام بود!

دهن بنگچان چند بار باز و بسته شد اما چیزی ازش خارج نشد و مینهو مجبور شد ادامه بده،
_خوناشاما واقعین. و همینطور... گرگینه ها.

_چرا فکر میکنی الان وقت مناسبی واسه شوخیه؟ من واقعا سردرد دارم و همینطور بدن درد!

_کاش شوخی بود چانا... کاش...

چند لحظه سکوت بینشون برقرار شد. چان به طرز عجیبی حس میکرد که صداها واضح تر شدن! میتونست صدای حرف زدن بقیه آدمای توی خونه رو بشونه! و همینطور بیناییش... با اینکه عینک روی چشمش نبود اما همه چیز براش واضح و شفاف شده بود! یک لحظه از ذهنش گذشت که شاید همه‌ی اینا خوابه. شاید داره یه کابوس مسخره میبینه!

_ببین چان میدونی که من اهل مقدمه چینی نیستم. بلدم نیستم چیزیو کش بدم. پس ببخش که مجبورم رک بهت بگم. تو ژن گرگینه توی وجودت داشتی و با کشتن سان اون ژن رو فعال کردی. تو الان یه گرگینه ای!

BlackBirds (skz ver.)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora