Chapter 5

1K 169 6
                                    

ایون بی به گائون نگاه کرد و بلند شد.

"بیا مجرمارو پیدا کنیم"
یه اطمینان غیرقابل توصیفی تو صورتش بود.

گائون درحالی که دستاش تو جیباش بودن جواب داد "این کار من نیست"

"خب پارسالم کارت این نبود. چه فرقی میکنه؟ تو این پروندم نمیتونی قهرمان ملی باشی؟ یا برای اینکار کانگ یوهان رو لازم داری؟"

با شنیدن اسم اون (کانگ یوهان) قلبش به درد اومد و اخمی روی صورتش نقش بست.

"من هیچوقت نمیخواستم قهرمان ملی باشم"
از بین دندونای چفت شدش با تلخی گفت، و ایون بی تونست عصبانیتشو حس کنه.
شاید نباید همچین چیزی میگفت.

"متاسفم"

گائون میتونست پشیمونیشو حس کنه

"من فقط فکر کردم ما میتونیم باهم کار کنیم"

"چرا برات مهمه که مجرم کیه فقط برای دفاع از موکلت؟"

از نظر گائون اینا باهم جور در نمیومدن. وکیلی که تو اداره پلیس گرد و خاک بپا کرده بود نمیتونست برای پیدا کردن مجرم واقعی انقدر مصمم باشه.

"من دلایل خودمو دارم"

سرش پایین بود ولی بنظر نمیومد از مصمم بودنش کم شده باشه. گائون واقعا کلافه بود. میخواست زودتر از شر این پرونده خلاص شه ولی از کجا باید مطمئن میبود که این زن برای پرت کردن حواسش یا اطلاعات گرفتن ازش نیومده سراغش؟

"خب مثل اینکه علاقه ای بهش نداری" و بلند شد و سمت در رفت.
گائون به کوه کاغذ روی میزش نگاه کرد. موکلش کمک زیادی بهش نمیکرد و اون نمیخواست از این پرونده عقب بکشه.

آهی کشید و گفت "صبر کن"

از جاش بلند شد و به سمت ایون بی رفت.

"بیا باهم کار کنیم"

ایون بی نفس عمیقی کشید و لبخند زد.

"ولی باید بدونی که حتی یه ذره هم بهت اعتماد ندارم و فقط بخاطر این قبولش کردم که انتخاب دیگه ای ندارم"

لبخند ایون بی پررنگ تر شد.
"همینشم کافیه"

دستشو بالا اورد و با گائون دست داد. گائون ارزو کرد اوضاع بد پیش نره.

گائون پرسید"برای شروع موافقی بریم بوسان و صحنه ی جرم رو چک کنیم؟"


نوارای زرد رنگی که همه جا بود، نشون میداد پلیس اونجا بوده. درحالی که گائون مردد بود چجوری از اون نوارا رد شن، ایون بی با خونسردی از رو اونا رد شد.

"میدونی پارسال فقط یه قاضی بودم ولی الان نمیتونم انقدر بی ملاحظه باشم"

ایون بی برگشت و نگاهش کرد

"مشکل اینجاست که جنابعالی مدت زیادیو تو دفتر خودت بودی"

گائون دلخور شد ولی حرف ایون بی اشتباه نبود
آهی کشی و دنبال ایون بی راه افتاد‌.

اتاق جوری بود که انگار اوایل قرن ۱۹ ساخته شده. همه جا از چوب بود و شکلش مثل فیلمای تاریخی بود. وقتی تو اتاق راه میرفتن میتونستن صدای قدماشونو بشنون.

"زنه نمیدونست قاتل قراره بیاد سراغش؟"

ایون بی درحالی که به اطراف نگاه میکرد جواب داد "اگه کر بوده باشه..."

اون زن پول خیلی زیادی از مردم گرفته بود چرا باید توی همچین خونه ای زندگی کنه؟ اگه گائون تو کار بیزینس بود، این اتاقو مجانی اجاره میداد!

گائون وسط اتاق بایستاده بود و داشت اطراف رو نگاه میکرد که چشمش به عکس کوچیک قدیمی ای که گوشه ی اتاق بود، افتاد.

"میشه حموم رو چک کنی؟ من میرم آشپزخونه"

چشماشو از عکس برداشت و سرشو تکون داد. و بعد هرکدوم رفتن سمت جایی که قرار بود بگردن.

حموم نمیتونست بیشتر از این عادی باشه. محصولات غیرقابل استفاده بوی بدی میدادن و چیز غیر عادی ای اونجا نبود. درحالی که برمیگشت اتاق اصلی داد زد

"چیزی اینجا نیست"

ایون بی از آشپزخونه بیرون اومد و گفت "اینجا هم همینطور"

گائون به جایی که عکس رو دیده بود نگاه کرد ولی...

"غیبش زده؟"

"چی؟" ایون بی زمزمه ی گائون رو درست نشنید.

گائون نگاهشو از جای خالی گرفت و رو کرد به ایون بیِ گیج.

"گفتم چیزی اینجا نیست و بهتره برگردیم سئول"

ایون بی در جواب سر تکون داد.

شاید شک هاش اونقدرم بی اساس نبودن (گائون این فکرو میکنه)

Who Says? [The Devil Judge]Where stories live. Discover now