6~

479 112 11
                                    

صبح روز بعد تو محل کارش همه می‌دونستند.
چطور فهمیده بودند؟ مینهو هیچ ایده‌ای نداشت.

شاید خانوم یانگ قبل از اینکه مینهو بیاد به همه خبر داده بود که قراره با خواهرزاده دوست داشتنیش قرار بذاره؟ لعنتی امروز چند دقیقه بیشتر دیر نکرده بود.

هیونجین اصرار داشت که صبحونه اون روز رو اون درست کنه و مینهو خوب می‌دونست اگه بهش اجازه نده مثل یه بچه قراره تا مدت‌ها در موردش غر بزنه یا بدتر؟ به بهونه صبحونه می‌خواست تنهایی تو خونه مینهو بمونه... و اینجوری پاش به خونه مینهو باز می‌شد و ازش کلید می‌خواست و شاید برای همیشه وسایلش رو جمع می‌کرد و تو خونه مینهو چتر می‌شد؟ لعنت این آخرین چیزی بود که مینهو می‌خواست-

ولی خب این دیر کردنش فقط تقصیر هیونجین نبود؟ یجورایی امروز صبح بعد از خوردن صبحونه به هیونجین اجازه -اوکی اجازه خیلی کلمه سنگینی بود- در واقع می‌شه گفت وقتی هیونجین روی میز آشپزخونه خمش کرده تا سوراخش رو با زبونش آماده کنه... مخالفتی نکرده بود؟ و خب شاید نیم ساعت تمام طول کشیده بود تا مینهو بهش چراغ سبز نشون بده و هیونجین با خوشحالی در حالیکه دستش رو دور کمرش حلقه کرده می‌کرد با دیکش توش ضربه بزنه-.

البته هیچ کس حق نداشت مینهو رو در این زمینه قضاوتی بکنه! تقریباً همه می‌دونند که سکس صبحگاهی چقدر می‌تونه باعث شادابی و نشاط آدم بشه.

پس آره. مینهو رو مود خوبی بود –در واقع رو ابرها سیر می‌کرد... چون لعنت بهش چهار بار به فاک رفتن اونم فقط طی 12 ساعت گذشته حتی واسه یه امگا هم زیادی بود- پس وقتی که وارد محل کارش شد و همه سرها به سمتش چرخید و صدای پچ پچ همکارهاش بالا گرفت مینهو بدون اینکه اهمیتی بده با یه لبخند بزرگ به سمت اتاقش رفت. همکارهاش برای امروز می‌تونستن سرشون رو تو کون مینهو فرو کنند و هرچقدر می‌خوان راجع بهش غیبت کنند در حال حاضر نظر هیچکسی –جزء مامانش- براش مهم نبود.

"من شنیدم موهاش چرب و چیلی و بلونده!" سانا در حالیکه به در اتاقش تکیه می‌داد گفت "حق نداری با یکی که زحمت حموم کشیدن رو به خودش نمی‌ده قرار بذاری!" جیهو هم کنارش ایستاد و با تکون دادن سرش حرفش رو تأیید کرد "به عنوان نونا و همکارت... این حق رو دارم که جلوی این قرار رو بگیرم! تو تنها امگای پسری هستی که می‌شناسم و قرار نیست بذارم با یه آدم عجیب غریب و چرب و چیلی سر قرار بری! استانداردهای تو باید بالاتر از این حرف‌ها باشه!"

"درصد مچ شدگیتون چقدر بود؟ هر چی زیر 85% کسشره. باور کن!" جیهو آروم پچ پچ کرد.

"اگه درصدشون پایین بود که خانوم یانگ به مینهو پیشنهادش نمی‌کرد." سونگهوا از اونور سالن گفت و باعث شد مینهو آهی بکشه "نمی‌دونستم انقدر به زندگی جنسی و... عشقی من؟ علاقه‌مندید" مینهو در حالیکه لپتاپش رو باز می‌کرد تا هر چه زودتر کارهاش رو تموم کنه زیر لب زمزمه کرد. می‌خواست امروز زودتر به خونه بگرده.

هیونجین بهش قول داده بود که امروز با هم بیرون برن و فقط تصورش باعث می‌شد قلب مینهو تندتر از هر زمان دیگه‌ای بزنه. هیونجین همیشه بهترین جاها رو برای قرارهاشون انتخاب می‌کرد، صندلی‌های وی‌آی‌پی کنسرت‌ها و مسابقات، یا حتی رستوران‌هایی که از قبل رزرو شده بودند و میز خالی نداشتند؛ هیونجین کافی بود با یکی دوتا از اون دوستای آلفای عجیب غریبش تماس بگیره و بعدش به راحتی می‌تونستن هر جا که می‌خوان بشینن و از قرارشون لذت ببرن. 

اگه هیونجین فقط یکم عقل داشت می‌تونست از یکی از دوست‌هاش استفاده کنه و تو هر شرکت تبلیغاتی و یا عکاسی که می‌خواد کار پیدا کنه ولی انقدری احمق بود که عمر و وقتش رو وسط بیابون‌های مصر و جنگل‌های آمازون و صحراهای آفریقا در حالی که فیل‌ها دنبالش کردن و داره تو حالت "ناروتو ران " از دستشون فرار می‌کنه بگذرونه.

"می‌دونستی سوزویا، همون بتائه که پارسال خانوم یانگ به خواهر زاده‌اش معرفیش کرد؛ بعد از دو سه روز قرار گذاشتن، سوزویا باهاش کات کرد و بعدم خانوم یانگ از کارش اخراجش کرد؟" جیسونگ با خونسردی در حالیکه امریکانوش رو هورت می‌کشید وارد دفتر شد و به میز مینهو تکیه داد. یجوری داشت رفتار می‌کرد انگار براش اهمیتی نداره و این یجورایی خنده دار بود.

مینهو تصمیم گرفت تمام روز رو روزه سکوت بگیره تا بلکه مود خوبش با شر و ور گفتن همکارهاش خراب نشه. اون چان رو دیده بود و درسته موهای بلوند داشت ولی چرب و چیلی؟ خدایا این چرت و پرت‌ها از کجا می‌اومدند؟
جیسونگ هم باید خوب می‌دونست که مینهو چاره‌ای جزء قبول کردن پیشنهاد خانوم یانگ نداره. اون عفریته خوب می‌دونست با چه پیشنهاداتی نقطه ضعفت رو انگولک کنه و خب... اگه منطقی بهش نگاه می‌کردی دوسه تا قرار آبکی قرار نبود چیزی از مینهو کم کنه. اینجور نبود که بخواد با چان سکس کنه. چان هم مسلماً این رو به خوبی می‌دونست.

چان و مینهو دورادور همدیگه رو می‌شناختن. پس هر دوشون می‌دونستن که این قرارها فقط یه چیز فرمالیته و برای بستن دهن خانوم یانگن. چان پسر بدی نبود فقط فازش با مینهو نمی‌خورد و از همه مهم‌تر آلفای بیچاره مدت‌ها بود که برای کون جیسونگ له له می‌زد.

بعد از تایپ کردن چیزی سرش رو بالا آورد و نگاهی به همکارهاش که همچنان دم در اتاقش ایستاده و بدون توجه با اون با هم پچ پچ می‌کردن انداخت. بین اون‌ها یه آلفا چشمش رو گرفت و پوزخند ریزی زد. آلفا سعی داشت بدون اینکه زیاد ضایع باشه به حرف‌های بقیه گوش بده و خودش رو الکی با گوشیش سرگرم کرده بود، به محض بالا آوردن سرش با مینهو چشم تو چشم شد و سریع نگاهش رو دزدید.

آلفاهای احمق.
اون ‌ها همیشه می‌گفتن که غیبت کردن یه کار بیهوده‌ست که فقط از امگاهای پایین رده و بتاهای بیکار برمیاد و آلفاهای والا مقام وقت و حوصله چنین کارهای آبکی و دور از شأنی رو ندارند-
و البته که هیونجین هم در این زمینه متفاوت بود. او همیشه همه قسمت‌های "جزیره عشق" رو نگاه می‌کرد و اسم همه شخصیت‌ها و بازیگرها و زندگی عشقی سابقشون رو از بر بود. تک تک بازیگرها رو دونه به دونه تو اینستاگرام فالو می‌کرد و در مورد هر چی که پست می‌ذاشتن پیش مینهو غیبت می‌کرد.

"خب دیگه بسه" فلیکس وارد اتاق شد و سری به نشونه صبح بخیربرای مینهو تکون داد. مینهو یجورایی از فلیکس خوشش میومد. بتای خوشگلی که وایب امگاها رو می‌داد و انقدری شیرین بود تا همه رو تو محل کار عاشق خودش کنه. یجورایی مینهو انتظار داشت که اون رو به عنوان چهره شرکت به جای خودش به مجله معرفی کنند و انتخاب خانوم یانگ یجورهایی بوی رشوه دادن به مینهو رو می‌داد. 

فلیکس در حالیکه بقیه رو به عقب هل می‌داد در رو پشت سرش بست و آهی کشید. انگار به خوبی متوجه بود که مینهو داره چی می‌کشه.  

زندگی جنسی فلیکس به قدری بالا و پایین داشت و هیجان انگیز به نظر می‌رسید که تا مدت‌ها مینهو و جیسونگ بعد از کار کنارش می‌ایستادن تا از قرارهای عجیب و غریب و سکسیش براشون تعریف کنه. و خب با نگاهی که فلیکس به مینهو انداخت متوجه شد که این دفعه نوبت اونه که تک تک جزئیات رو باهاشون درمیون بذاره.

"ولی ما حقمونه که بدونیم چه بلایی سر امگامون میاد!" سانا از پشت در داد زد و مینهو به آرومی خندید. سونگهوا در رو به آرومی باز کرد و کله‌ی بقیه همکارهاش به ترتیب بالا سرش ظاهر شد.

"سوزویا و خواهرزاده خانوم یانگ اصلاً با هم قرار نمی‌ذاشتن. فقط دو مرتبه همدیگه رو تو کافه دیدن. سوزویا بدش نمیومد باهاش رابطه داشته باشه چون به نظرش آلفا جذابی بود ولی نمی‌دونم چرا بعد از قرار دوم گفت که عوضی‌تری و مودی‌ترین آلفاییه که تابحال دیده و بعدش دیگه هم رو ندیدن. انگار آلفائه خودش دست به سرش کرده بود- بعدشم دو ماه بعد سوزویا خودش از کارش استعفا داد و به ژاپن رفت. این شر و ورها رو از کجاتون درمیارید؟"

فلیکس این دفعه در رو محکم رو صورت بقیه بست و دستگیره رو محکم نگه داشت تا کسی وارد نشه و با یه ابروی بالا رفته به جیسونگ نگاه کرد.

"چرا به جای این چاخان‌ها به مینهو نمی‌گی که تو هم یه بار با خواهر زاده خانوم یانگ رفتی سر قرار؟"

"مینهو خودش می‌دونه" جیسونگ با صدای آروم و وز وز مانندی گفت. خدایا کل این قضیه واقعاً کمدی بود.
تنها مشکلی که از نظر خانوم یانگ برای خواهر زاده‌اش و جیسونگ وجود داشت این بود که جیسونگ فرومون‌های درستی ترشح نمی‌کرد و درصد مچ شدگی کمی با خواهر زاده عزیزش داشت.

"تعجبیم نداره که خانوم یانگ بیخیال بتاها شده و می‌خواد اون احمق رو با امگاها مچ کنه. اونم که بدش نمیاد چپ و راست با بقیه قرار بذاره. هر چی نباشه فقط می‌خواد کیرش رو تو هر سوراخی که دید فرو کنه"

خب یجورایی باید به مینهو برمی‌خورد؟ ولی فقط باعث شد با صدای بلندی بخنده. اگه چان رو ندیده بود این حرف رو باور می‌کرد و لی اون پسر بیچاره؟ بیشتر شبیه توله گرگ‌های زخمی بود که دنبال صاحبش اینور و اونور می‌دوئه و واسه توجه جیسونگ حاضره هر کاری بکنه-

قبلا نمی‌دونست که چان و جیسونگ برای اولین بار به خاطر خانوم یانگ همدیگه رو دیدن و بعد از فهمیدنش تعجبی هم نکرد. خانوم یانگ هر موجود پرنده و خزنده‌ای که تو محل کارشون قرار داشت رو دست کم یک بار با اون بدبخت مادر مرده به سر قرار فرستاده بود. جیسونگ هم اولش سعی کرده بود با ساز خانوم یانگ برقصه و به خاطر فرومون‌های ناپایدارش دیگه چان رو ندیده و بعدش معلوم نبود طی چه فعل و انفعالاتی جیسونگ و چان دوباره با هم قرار گذاشته بودند-هرچند که جیسونگ می‌گفت کاملاً اتفاقی بوده- این بار جیسونگ –طبق حرف‌ها و اعترافات نصفه نیمه خودش- از چان خواسته بود که با هم بخوابن ولی اون رد کرده بود –چون می‌خواست جیسونگ رو بیشتر بشناسه- و جیسونگ تا مدت‌ها در مورد اینکه همه آلفاها مغرور و عوضین و فکر می‌کنن همه دنبال کیرشونن کنار گوش مینهو ور زده بود و دوباره معلوم نبود طی چه اتفاقاتی با هم خوابیده بودند و حالا از نظر جیسونگ اون آلفایی بود که فقط می‌خواست کیرش رو تو هر سوراخی که دید فرو کنه؟ مینهو دیگه از روابط دوستش سر در نمی‌آورد و می‌دونست اگه چیزی هم بپرسه چیزی جزء دروغ و شر و ور تحویل نمی‌گیره.

هنوز برای بقیه معلوم نبود که چرا چان اولش قرار گذاشتن با بقیه رو قبول و تنها بعد از دو سه تا قرار کوتاه کات می‌کرد. 
چیزی که بقیه -جز مینهو- ازش خبر نداشتن این بود که بعد از هر کات بوی فرومون‌های چان رو روی بدن جیسونگ تا مدت‌ها قابل تشخیص بود.

"نکنه هنوز با چان می‌خوابی؟" فلیکس با یه نیشخند روی لبش گفت وباعث شد جیسونگ سرجاش بپره:

"نه معلومه که نه!"

"خیلی ضایعی بدبخت" فلیکس با ناامیدی سرش رو تکون داد و به سمت مینهو برگشت "هیونگ تروخدا بیخیال چان شو. تو لیاقتت خیلی بهتر از فاک بادی جیسونگه... فاک بادی که حتی گردن هم نمی‌گیرتش ببین دیگه طرف چقدر داغونه! می‌خوای خودم به یکی معرفیت کنم؟"

"گفتم که نه! برو، برو اصلاً باهاش قرار بذار بخدا اگه تخمم باشه" جیسونگ سرش رو بالا گرفت و با تن بانمکی ادامه داد "فقط این رو بدون که تو تخت عین یه کتلت وا رفته می‌مونه. کیرش هم آنچنان تعریفی نداره... شنیدم از یه دختری که تازگی‌ها باهاش خوابیده هم کلامیدیا  گرفته. همون دختره رو می‌گم که امروز صبح باهاش استوری گذاشته. رفتم تو پیج دختره، بدبخت حتی یه چصه ممه هم نداره همش اسفنجه... آره همون." 

"مگه این خودت نبودی که به دیسپچ یه مقاله فرستادی و گفتی بنگ چان کلامیدیا گرفته؟"

"نه... کی؟ من؟ عمراً" خب این نه جیسونگ بیشتر وایب آره خودم بودم رو می‌داد و باعث شد مینهو پوزخندی بزنه. نکنه چون صورت فلکی خوشه تو مجاورت سیاره مریخ بود جیسونگ داشت بدبیاری می‌آورد و مینهو تک تک دروغ‌هاش رو متوجه می‌شد؟
عالیه حالا مثل خانوم یانگ عقلش رو از دست داده بود-

"پس تو اون مقاله رو فرستادی؟ خیلی خوبه که انقدر به فکر سلامت جنسی بقیه هستی جیسونگ ولی کاش یکمم به فکر خودت بودی. آخه شنیدم که مهمونی هفته پیش تولدت تو کلاب دستشویی همونجا واسش ساک زدی—" فلیکس با یه صدای فیک و ناراحت گفت و بالاخره بیخیال دستگیره اتاق شد.

"اوکی، نمی‌دونم چرا همتون دارید هی اون اتفاق کسشر رو به روم میارید؟ چند دفعه باید بگم که من واسش ساک نزدم؟ اون خودش دنبالم تو دستشویی اومد و خیلی اتفاقی اون موقع من رو زانوهام بودم... اصلاً اون چرا دنبالم تا دستشویی اومده بود؟ ضایع‌ست که استاکرمه نه؟ برو مینهو برو با استاکر من قرار بذار. انگار که من تخممه..."

"دروغ گو رو سگ—" فلیکس آهی کشید و پشت میزش نشست.

"موش کوچولو لعنتی" جیسونگ زیر لبش گفت و لیوان خالی شده‌اش رو تو سطل انداخت.

"ببین هیونگ، تو خیلی خوشگل و حیفی. باور کن! اگه بخوای می‌تونم به یکی معرفیت کنم. یه آلفای شیرین و بانمک... نه یه کسخل عجیب غریب یا یه بتایی که بکن در روئه یه شب باهات می‌خوابه و فرداش بهت می‌گه تو استاکرشی."

"خفه شو من بکن در رو نیستم!" جیسونگ جیغ کشید و خودکارش رو به سمت فلیکس پرتاب کرد. فلیکس به راحتی جاخالی داد و خودکار درست به پشت سر مینهو برخورد کرد "وای جیسونگ نظرت چیه بری بیرون؟ اینجا حتی اتاق تو هم نیست"

"من شنیدم این خواهر زاده‌های افسانه‌ای دو نفرن!" سانا دوباره وقتی اوضاع رو امن و امان دید در رو باز کرد و از لای در پچ پچ کرد "شاید منظور خانوم یانگ اون یکیه؟ شنیدم که داره تو آمریکا درس می‌خونه ولی این شایعه‌ایه که خانواده یانگ سر زبون‌ها انداختن. انگار که طرف یه مفت خوره یا احتمالاً یه شغل آبرو بر داره که ترجیح دادن همچین دروغی رو سر هم کنند."

"منم این رو شنیدم" جیهو کمی در رو بازتر کرد و سرش رو داخل آورد "شنیدم که طرف بدلیجات دست ساز درست می‌کنه و تو سایت‌ها به اسم عتیقه می‌فروشه. یه عده هم می‌گن نقاشی‌های قیمتی رو جعل می‌کنه البته بعضی‌ها هم می‌گن از آبشار و مناظر طبیعی عکاسی می‌کنه و با یه امضا و فامیلی دیگه به عکاس‌های مطرح می‌فروشه."

اوه این آخری شبیه هیونجین بود و باعث شد مینهو سرش رو با کنجکاوی بالا بگیره.

نگاهی به فلیکس انداخت تا درستی یا غلطی این‌ها رو تإیید کنه. هر چی نباشه فلیکس همیشه از همه چیز خبر داشت.

"درسته. خانوم یانگ دوتا خواهر زاده داره ولی نه... درسش تموم شده و بدلیجات و نقاشی تقلبی به بقیه نمی‌فروشه." فلیکس آهی کشید و سرش رو تکون داد "من یکی دوبار تو دفتر دیدمش اتفاقاً. هر سری که از آمریکا بر می‌گرده برای خانوم یانگ سوغاتی و شکلات میاره."

"خانوم یانگ تو رو با کدومشون مچ کرده؟" جیسونگ بدون اینکه دست خودش باشه با نگرانی پرسید و باعث شدم همه به سمت مینهو برگردن
و خب مینهو هیچ ایده‌ای نداشت؟ خانوم یانگ مشخصات خواهرزاده‌اش رو بهش داده بود اما مینهو اونقدری عصبی بود که چکشون نکنه.
اسم طرف رو نپرسیده بود چون مطمئن بود چانه. خود خانوم یانگ هم اسمش رو نگفته بود نه؟ یادش نمی‌اومد-

در واقع مینهو ترجیح می‌داد با چان سر قرار بره نه یه غریبه که تو خارج درس خونده و هیچ شناختی ازش نداره. با چان مسلماً راحت‌تر پیش می‌رفت چون مینهو می‌دونست هر کاری که می‌کنه تنها برای جلب توجه جیسونگه و راحت می‌تونه اوضاع رو کنترل کنه اما با یه غریبه؟
مینهو نمی‌دونست که قراره چطور پیش بره.


*****
بالاخره با چنل آنگویینگ شدیم~
راستی اگه عضو چنل نیستید خوشحال می‌شم یه سری بهش بزنید

لینک:

https://t.me/hyunnho

ووت و کامنت فراموشتون نشه ^^

𝖣*𝗉𝗂𝖼 | 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗁𝗈Where stories live. Discover now