♪ [Hurst Like Hell: Fleurie]
به خاطرِ آدرنالینی که توی بدنم میجوشید، نفسهای بلندم صدایی مثل نفسهای گرگِ خسته اما راضی از شکارش رو داشت!
برق آزمند چشمهام غیر قابل کنترل بود!با طمع، هیجان و اضطراب به زمان برگردانِ توی دستام نگاه کردم!
نمیتونستم ترس کمی که توی وجودم بعد از دیدنِ زمان برگردان رخنه کرده بود رو پنهان کنم.
بلاخره زمان تویِ دستهای من بود!
زمانی که به من زندگی بخشیده بود و زندگیِ کسی که دوست داشتم رو ازم گرفته بود.
وقتِ انتقامِ من رسیده بود! انتقام از جونگکوک، انتقام از زمان. فرقی نداشت از کی یا چی.
این انتقام من بود برای تمام چیزهایی که از دست دادم. از لحظات و عشقی که از دست دادم...پیدا کردنش خیلی راحت نبود اما زمان زیادی نبرد تا بفهمم جونگکوک کجا پنهانش کرده.
هر چقدر هم که اون توی پنهانکاری عالی بوده باشه و دربارهٔ همه چیز بهم دروغ گفته باشه، بازم من کسیام که بهتر از هر کسی توی این دنیا اون رو میشناخت!
دستام انگار از قدرتی که با نگه داشتنِ زمان برگردان حمل میکرد میلرزید و من بیصبرانه منتظرِ معجزهٔ این وسیله بودم.
چیزی از اون ساعت سر در نمیآوردم اما سعی میکردم هر طور شده به کارش بندازم!
نمیخواستم به هیچ چیز به جز برگشتن و نجات دادن جونگکوک فکر کنم. نه عواقب و نه حتی خطرهایی که ممکن بود تهدیدم کنه.
به نوشتهٔ حک شده روی زمان برگردان نگاه کردم.
″من ساعتها را هر یک مشخص میکنم، و هنوز از خورشید پیشی نگرفتهام. استفاده و ارزش من، برای شما، با آنچه شما باید انجام دهید سنجیده می شود.″نمیدونستم این نوشتهها چه معنیای میتونست بده. اهمیتی هم نمیدادم.
تنها چیزی که میخواستم، دیدنِ دوبارهٔ معشوقهٔ از دست رفتهام بود!
هیچ چیز نمیتونست مانعام بشه یا من رو بترسونه.اهرمِ روی زمان برگردان رو چرخوندم و تازه متوجهٔ نحوهٔ استفاده ازش شدم.
به سختی آب دهنم رو قورت دادم و با همون دستای لرزون اهرم رو میچرخوندم.
خوب میدونستم که میخوام به چه تاریخی برگردم.
روزی که هرگز فراموش نمیکنم!
اول سپتامبرِ دوهزار و بیست، قبل از طلوع خورشیدِ اولین روز ماه سپتامبر!
توی هاگوارتز...با امیدواری چشمام رو بستم و منتظر موندم. نفسام سنگین شده بود و ناآگاهانه لبهام رو روی هم میفشردم.
BINABASA MO ANG
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐑𝐞𝐩𝐞𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: تکرارِ تو 」 「 فصل آخر 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐡𝐫𝐞𝐞: بین ما طولانی ترین فاصله زمان بود! جونگکوک؛ بهم بگو حرف زدن بهتره یا مرگ؟ ᯈ𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 ᯈ𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐌𝐲𝐬...