♪ [Beautiful Lies: Birdy]نقطهٔ آغازین؛ جایی که من دوباره در اون قرار گرفته بودم...
نقطهای که همه چیز از اونجا شروع شد، بار ها و بارها!
شروعِ داستانِ من، جونگکوک و تکرار زمان.برایِ سومین بار در همون نقطه قرار داشتم، اما هر بار افکار و احساساتم هزاران مایل با زمان قبلی تفاوت داشت.
اولین باری که اینجا ایستاده بودم، بیخبر از چشمهایی که با رازهای بیشماری من رو هدف نگاه دلتنگش قرار داده بود، از برگشتن به هاگوارتز خوشحال بودم.
دومین بار، با دلتنگی به این نقطهٔ شروع از زمان و مکان برگشته بودم تا بتونم دردهام رو با دیدن جونگکوک تسکین بدم.
دومین بار، برای دیدنِ جونگکوک لهله میزدم، درست برعکس حالا...و سومین بار، منی بودم که نفسهای بلندی از روی ترس و بیچارگی میکشیدم، چشمهام رو روی هم میفشردم و از هر نگاهی به اون پرهیز میکردم!
انگار که هر نگاهِ هر چند کوتاه به اون، با صداقت تمام حرفهای گوشهٔ مغرم رو فاش میکرد.
دستهام رو با قدرت مشت کرده بودم و با چشمهای بسته و نفسهای تندی که میکشیدم، به نظر میومد یک حملهٔ عصبی رو پشت سر گذاشتم. و حقیقتا چیزهایی که تجربه کردم کمتر از یک حملهٔ عصبی وخیم نداشت.
میتونستم حتی از پشت پلکهای بسته هم به خوبی جونگکوک رو تصور کنم که عقب تر از سال اولیها، با فرمِ تمیز و اتو خوردهش ایستاده، و با چشمهای غصهدار و ناطقش به منی که حدس میزنه چیزی رو به خاطر ندارم خیره شده.
فقط کافیه تا دَه بشمارم و اون دست از خیره شدن میکشه و همراه بقیه سال اولیها وارد سالن میشه.
من تمام این لحظات رو حفظ شده بودم.وقتی بالاخره بعد از ده ثانیه چشمام رو باز کردم، همون چیزی که انتظارش رو داشتم دیدم.
به جثهٔ آشناش که با قدمهای کوتاه اما سریع ازم دور میشد نگاه کردم و قلبم از روی دلتنگی و درماندگی به درد اومد.
من اون رو میخواستم! درست توی آغوشم برای نفس کشیدن...
میدونستم که قرار نیست براش اتفاقی بیوفته اما تجربهٔ از دست دادنش باعث میشد که با ترس به قدمهایی که برمیداشت تا ازم دور شه نگاه کنم.
من اون رو کنار خودم میخواستم تا از زنده و سالم بودنش مطمئن باشم.
اون رو کنار خودم میخواستم تا تمام ترسهام رو کنار بزنه و یک آغوش پر آرامشِ امن و ابدی رو بهم بده.اما نمیشد!
این راهی بود که اون هم طی کرد و من هم باید درست مثل اون اجازه بدم زمان در اولیت باشه و خواستهها و عشق ما رو راهنمایی کنه.
VOUS LISEZ
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐑𝐞𝐩𝐞𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: تکرارِ تو 」 「 فصل آخر 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐭𝐡𝐫𝐞𝐞: بین ما طولانی ترین فاصله زمان بود! جونگکوک؛ بهم بگو حرف زدن بهتره یا مرگ؟ ᯈ𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 ᯈ𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐌𝐲𝐬...