Beg For It [Chanho]

1.2K 81 9
                                    

Couple: Chanho/Minchan
Genre: Smut
_______________________________________

به سربازهایی که دور ساختمون می‌دویدن، نگاه کرد. صدای قدم‌های هماهنگ سربازها نشان دهنده‌ی نظم خالص حاکم در فضا بود.

چان جزو بهترین فرمانده‌های کره‌ای بود و سرباز‌هایی هم که زیر دست اون آموزش می‌دیدن، بهترین سربازها بودن.

نگاهش رو بین سرباز هایی که با سرعت بالایی می‌دویدن تا سریع‌تر به دور آخر برسن، چرخوند و نگاهش روی لی مینهویی که به دیوار ساختمون تکیه داده بود ثابت موند. اون هنوز نتونسته بود این سرباز سرکش رو سر عقل بیاره، البته یه سری از دلایل مختلف هم باعث میشد این کار هیچوقت امکان پذیر نباشه.

مینهو به ساختمون تکیه داده بود، بطری آبی رو در دست داشت و همینطور که به بقیه سرباز ها نگاه می‌کرد و نیشخند میزد، از بطری آب می‌نوشید.

صدای فریاد چان بلند شد.

_پنجاه دور! هنوز پنجاه دور دیگه مونده، زود باشین تنبلا.

به مینهو خیره شد و جملش رو ادامه داد.

_ده نفر آخر تنبیه میشن، پس زود باشین.

مینهو با چان چشم تو چشم شد و همونطور که به چشم هاش خیره بود اداش رو درآورد.

_زید بیشین.
.
.
.
.

بعد از یک‌ ساعت، سربازها دور صدم رو هم تموم کردن. هر کدوم از اونها بعد از تموم کردن دور آخر خودشون رو به زمین می‌انداختن و سعی میکردن اکسیژن بیشتری رو وارد ریه‌هاشون کنن.

چان اسم نه نفر آخر رو خوند و به عنوان دهمین نفر اسم مینهو رو صدا زد.
به پشت ساختمون رفت و سرباز ها دنبالش به راه افتادن.

ده تا سطل فلزی پر از آب جلو هر کدوم از سربازها گذاشت.

_هر کدوم از شما یکی از این سطل های آب رو بر می‌دارین و بالای کوه می‌رین و بدون اینکه حتی قطره ای از آب اون سطل کم بشه، برمی‌گردین. حتی فکر پیچوندن هم به سرتون نزنه چون حواسم بهتون هست. آخرین نفر هم سه روز بدون غذا می‌گذرونه. حالا برین.

چند تا از سرباز ها سطل هاشون رو برداشتن و به راه افتادن، ولی بعضی هاشون دیگه نای راه رفتن نداشتن و همینطوری وایساده بودن، بلکه نظر چان تغییر کنه.

مینهو روی زمین نشست و غر غر کرد.

_اما هیونگ این خیلی سنگینه! بعد تا کوه هم کلی راهه، بعد الان هوا داره تاریک میشه و گرگا میان بیرون. اصلا اگه مار نیشمون بزنه چی؟

چان بعد از شنیدن کلمه هیونگ و بهانه‌های بچگانه، با چشم های گرد شده به مینویی که روی زمین نشسته بود و پاهاش رو دراز کرده بود و سرش رو پایین انداخته بود نگاه کرد.

~SKZ One Shots~Where stories live. Discover now