حس نرمی خوبی زیر بدنش داشت
هوای دورش خنک بود
انگار تو فضای آزاد خوابیده بود
بوی آتیش باعث میشد به تو قصر بودنش شک کنه
با وحشت نیم خیز شد و به دور و برش نگاه کردتو یه کلبه قدیمی رو یه تخت کهنه خوابیده بود
خز بردگی زیرش پهن شده بود که گرمای زیادی داشتوسایل زیادی تو اون اتاقک نبود و درش هم باز بود
آفتاب به زیبایی میتابید
ته نگاهی به خودش کرد که هنوز لباس های دیشبش تنش بود
بعد اینکه تو اتاق خودش به انسان تبدیل شده بود فقط یه دست لباس سفید که بیشتر حکم لباس زیر داشت به تن کرده بوداینکه زخمی نبود و از همه مهم تر زنده بود بیشتر به شک مینداختش که اون مردی که دیشب دزدیدتش دقیقا چه هدفی داشته
میتونست بکشتش اما نکشته بودشاز کلبه بیرون رفت و تازه تونست رود و ببینه
پس اپن پیش الفاهای وحشی بود
جایی که دوست داشت یه بار ببینه
به دور و بر نگاه کرد
همه خونه ها همین شکلی بود
همه مردم اینجا فقیر بودن و به کار های کوچیکی مثل سبد بافتن و آهنگری مشغول بودن
البته خونده بود که اون ها زمین کشاورزی و دامداری هم دارن اما فعلا نمیتونست اون ها رو ببینه
_ پس تو اون کسی هستی که برادرم آوردهبه سمت راست چرخید و تونست پسر جوون و ببینه که شاید با هم همسن بودن
پسر زیبا و ظریف و قد بلند بود
درست مثل خودش
بی اختیار پرسید: تو .... امگایی؟پسر شونه بالا انداخت و گفت: اینطوری به نظر میاد ، چطور ؟ فکر کردی اینجا هم مثل قصر خودتونه هر چی امگا پسر هست و سلاخی کنن؟
با شنیدن این حرف دوباره غمگین شد
چرا این قانون مزخرف فقط باید تو خونه ته میبود
شنید اگه ته هم مثل این پسر اینجا به دنیا میومد هیچوقت مجبور نبود خودش و قایم کنه و وانمود کنه یه آلفای خشن و بی رحم و سرده
میتونست هر کاری که دلش میخواد بکنهپسر جوون تر جلو اومد و گفت: گشنت نیست؟
تهیونگ نگاهش کرد و گفت: از دیروز ظهر ناهار نخوردم
پسر آهی کشید و گفت: بخاطر مراسمت اره؟ حتما خیلی استرس کشیدی ، راستی من اسمم شیونه
تهیونگ با لبخند گفت: منم تهیونگمشیون هومی کرد و گفت: بیا بریم یه چیزی بخوریم
به چادر بزرگی رسیدن جایی که میشد چند تا مرد و زن و دید
لبای های همشون ساده و کهنه بود و بعضی که انگار جنگجو بودن زره های مخصوص داشتن
مثل همونی که تن اون آلفا بودزنی که پای دیگر بزرگ بود گفت: شیونا برو چند تا کاسه بشور و بیار تا برات غذا بریزم
شیون با بدخلقی گفت: آخه چرا یه کاسه تمیز بهم نمیدی ک نیاز نباشه خودم بشورم
YOU ARE READING
kookv Heaven In HELL [ Completed ]
Fanfictionبهشت در جهنم 🍸 زوج ها: کوکوی ، لیون ( لیدو و شیون ) ژانر: تاریخی ، خشن ، اکشن ، اسمات ، عاشقانه ، امپرگ هر کسی تعریفی از بهشت و جهنم و خوب و بد و راحت و ناراحت داره اما این تعریف ها خیلی اوقات نسبی ان یعنی یه زندگی سخت میتونه در مقابل مرگ بهشت با...