دو روز گذشته بود و تهیونگ و شیون بی وقفه بالا سر مرد مراقبش بودن
تمام دارو هاش و بدون ثانیه ای دیر کرد بهش میدادن
غذا دادن به جونگ کوک از غذا خوردن خودشون مهم تر شده بود
و هر چیزی که میتونستن برای بهتر شدنش انجام بدن و مطالعه کرده بودنروز سوم بود و تهیونگ رو تخت کنار جونگ کوک خوابش برده بود
نمیخواست بخوابه اما به معنی واقعی کلمه بیهوش شده بود
با حس دست کسی لای موهاش با ترس از خواب پرید اما لبخند زیبای آلفا رو دیددستش و گرفت و با ناباوری گفت: خدای من ... بهوش اومدی ، باید به شیون بگم خیلی ....
خواست بلند شه که جونگ کوک دستش و گرفت و روی تخت انداختش: اینجا بود ..... داشتم دور زخمم و تمیز میکرد که بیدار شدم ، رفته چند ساعت بخوابه بهتره اذیتش نکنیمتهیونگ به چشمای مرد نگاه کرد
خیلی دلتنگش بود
دلش میخواست بغلش کنه اما بیش از حد به نظر میومد
از طرفی نمیتونست خودش و کنترل کنه
جونگ کوک دستش و باز کرد و گفت: بیا اینجاتهیونگ سرش و رو دست آلفا گذاشت و دماغش به پوست سینه مرد کشیده شد
جونگ کوک موهای کثیف شده تهیونگ و نوازش کرد و گفت: حالم خوبه دیگه نگران نباشتهیونگ ملافه رو مشت کرد و گفت: اون .... اون زنه گفت ممکنه دیگه ....
چشماش و بست تا اشکاش نریزه
کوک پسر و بیشتر به خودش چسبوند و گفت: من به این راحتی نمیمیرم بچهته سرش و به سینه آلفا مالید و گفت: نباید تا اینجا با اسب میومدی ، میدونی چقدر به خودت آسیب زدی؟
جونگ کوک سر پسر و بالا آورد و تو چشماش نگاه کرد ، با دلخوری و شاید خشم گفت: میدونی چی اذیتم میکنه؟
تهیونگ نیم خیز شد تا برای چیزی که جونگ کوک قراره بگه دارو یا غذایی آماده کنه
کوک به چشمای امگا نگاه کرد و گفت: چند دقیقس بیدارم اما هنوز حتی به روی خودت نیاوردی که باید بذاری ببوسمت
تهیونگ از حرف بی شرمانه آلفا شوکه شد
سرش و پایین انداخت و گفت: من .....گونه هاش رنگ گرفت و نتونست چیزی بگه
جونگ کوک دستش و پشت گردن امگا گذاشت و سرش و پایین آورد
لباش و آروم بوسید
بوسه بعدی رو گوشت پایینی لبش گذاشت و تهیونگ بی حرکت سر جاش وایساده بودجونگ کوک یکم ازش فاصله گرفت و گفت: ببوسم امگا
تهیونگ عین مسخ شده ها سرش و کج کرد و لبای آلفا رو به آرومی بوسید
هر تیکه از لب آلفا رو بوسه میذاشت و جونگ کوک از این کارش غرق لذت میشدامگا رو تو بغلش کشید و گفت: یکم اینجوری بمون
تهیونگ به چهره زیبای جونگ کوک نگاه کرد و گفت: آلفامرد هومی کرد و ته گفت: ممنون که برگشتی ......
آلفا لبخندی زد و گفت: بخواب تهیونگ
ته میدونست که هر چی بیشتر حرف بزنه آلفا رو بیشتر به بیدار موندن مجاب میکنه و برای همین جونگ کوک میخواد بخوابونتش
YOU ARE READING
kookv Heaven In HELL [ Completed ]
Fanfictionبهشت در جهنم 🍸 زوج ها: کوکوی ، لیون ( لیدو و شیون ) ژانر: تاریخی ، خشن ، اکشن ، اسمات ، عاشقانه ، امپرگ هر کسی تعریفی از بهشت و جهنم و خوب و بد و راحت و ناراحت داره اما این تعریف ها خیلی اوقات نسبی ان یعنی یه زندگی سخت میتونه در مقابل مرگ بهشت با...