جونگکوک با کمی سردرد از خواب بیدار شد و با به یاد اوردن شب قبل دست توی جیب شلوارش کرد تا کارتی که تهیونگ بهش داده بود رو چک بکنه اما با بخاطر اوردن اینکه پسر کارت روی توی جیب تیشرتش گذاشته بود خواست دستش رو از جیبش بیرون بیاره که وجود کارتی رو احساس کرد و اون رو بیرون کشید تا چکش بکنه" غروبِ چهارشنبه باغ سن مارتین رو به دریای مدیترانه واقعا زیباست دزد مروارید"
جونگکوک با تعجب چندبار پلک زد تا مطمئن بشه درست میبینه و بعد با عجله از اتاقش بیرون رفت و رو به نامجون گفت:
-هیوونگ، اون دزد لعنتی یه کارت دعوت واسم فرستاده
نامجون از بالای عینکش نگاهی به کوک انداخت و کارتی که روی میز انداخته بود رو نگاه کرد
+ و از کجا مطمئنی از طرف اونه؟ دزد مروارید؟!
جونگکوک کلافه دستی توی موهای بهم ریختش کرد و گفت:
-آره اون شب منو اینجوری صدا میکرد، حالا این مهم نیست طرف واقعا یه دعوت نامه فرستاده؟؟
نامجون چند ثانیه فکر کرد و گفت:
+باغ سن مارتین نزدیک شبه جزیره لوشه رو و به عبارتی کاخ پله دو پرنس ئه که هدف بعدیمون هم اونجاست
جونگکوک هم کمی توی فکر کرد و بعد بشکنی زد
- و البته هدف بعدی اون. دیشب هوسوک هیونگ راجبش بهم گفت، در نتیجه این یه قرار ملاقات کاری برای صلح آمیزیه
و نیشخندی زد و روی کاناپه دراز کشید
-----------------
(شب قبل)
تهیونگ بعد از قطع کردن تلفن و دور شدن از جونگکوک به سمت جین که روی سکان کشتی ایستاده بود رفت و کنارش ایستاد
- مطمئنی که توی این شرایط کار درستیه؟
جین به طرف تهیونگ برگشت و گفت:
+توی سیرک رسانه ایه این کشور دزدیدن یه اثر هنری که اونم تازه رونمایی شده اونقدری مهم نیست که بعد یک هفته هنوز فراموش نشده باشه، از طرفی..
صفحه گوشی رو به سمت تهیونگ گرفت و ادامه داد
+خبر رسیده از شنبه بازدید عمومی کاخ شاهزاده(پله دو پرنس) باز میشه پس بهترین زمان برای رسیدن به هدفمون حساب میشه ولی گارد و تجهیزات امنیتیشون شوخی بردار نیست
و تهیونگ ادامه صحبت جین رو پیش گرفت
- پس عملا به کمک کسی نیاز داریم که بلدِ راه باشه، جئون جونگکوک..
YOU ARE READING
《 𝑁𝑂𝑋 》
Short Story_الههی شب_ { به دنیا آمدن به نوع خود دردی است که فقط گهگاهی انسان میتواند به آن غلبه کند و به شادی و لذت تبدیلش کند، قبول و پذیرش درد و نشان دادن آن از طریق راه های مختلف چیزی شبیه به این نیست؟ مانند "هنر" } couple: kookv/taekook jener: هیجانی،اکش...