Part 2. Fever- Trouble

475 105 15
                                    

فلیکس سریع منو داخل عمارت برد.
اولیویا که درحال راه رفتن توی سالن پذیرایی بود سرشو برگردوند و جیغ کشید: اوپا چرا ازت آب میچکه؟ الان حتما سرما میخوری بعدم همش عطسه و سرفه میکنی بعد تب میکنی بعد...

قبل از اینکه بتونه منو توی افکارش بکشه نگاهی به خودش انداخت و دوباره جیغی زد: چرا لباسام اینجوریه؟
و با سرعت به سمت اتاقش فرار کرد.

البته که لباسش فقط کمی کوتاه بود و من به دیدن بدتر از ایناهم عادت داشتم. فلیکس خنده آرومی کرد که باعث لبخندم شد.شونه بالا انداخت: ببخشید هیونگ، یه تخته لیو کمه.

قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم منو سمت اتاقش برد و به سمت حموم هلم داد: اگه نمیخوای بمیری، باید بری حموم و لباساتو عوض کنی هیونگ. لباس که داری نه؟ لباسای من برات مثل کراپ و شلوارک میشن. البته اگه قبل اینکه موفق بشی بپوشیشون پاره نشن.

با یه انگشتم ضربه آرومی به پیشونیش زدم: یا جوجه! من چاق نیستم، تویی که زیادی نحیفی.دستمو دور کمرش حلقه کردم: ببین با یه دست میتونم کمرتو کامل بگیرم.

خلاف تصورم مبنی بر ادامه دادن بحث سریع عقب کشید: بسه دیگه برو حموم هیونگ، حوله و قرص سرماخوردگی ام برات میارم.و بعد عقب عقب از اتاق بیرون رفت.

Felix POV:

شت... مرتیکه عوضی... دستشو پیچوند دور کمرم... حس میکنم قلبم خود درگیری داره هم ضربان جا میندازه هم خیلی تند میزنه..

لیو که لباساشو عوض کرده بود از پله اومد پایین و شیطنت آمیز نگاهم کرد: اوپا نکنه هیونجین اوپا بهت درخواست داده یا بوسیدتت که عین گوجه شدی؟

با درک حرفش دادی زدم و به سمتش خیز برداشتم: یا.. دختره‌ی خیره سر بیا اینجا ببینم.. این چه حرفیه؟

قبل از اینکه دستم بهش برسه به داخل اتاقش فرار کرد.

سمت خدمتکار رفتم و ازش قرص های مربوط به پیشگیری از سرما خوردگیو خواستم و بعد به سمت اتاق رفتم.

با باز شدن در اتاقم بوی فرومون های غلیط و غیر طبیعی ای رو حس کردم و با حس آروم از کار افتادن مغزم سریع به عقب برگشتم.

Hyunjin POV:

به محض اینکه پامو از حموم بیرون گذاشتم متوجه چیزی شدم که نباید الان اتفاق میوفتاد.

راتم!

اونم توی خونه‌ی یکی دیگه و کنار دوتا امگای کوچولو که ممکنه فرومونام اذیتشون کنه و حتی توی هیت ببرتشون.

گوشیمو از روی میز چنگ زدم و شماره‌ی مینهو رو گرفتم و بی صبرانه منتظر جواب دادنش شدم.
-بله؟
+هیونگ هیونگ بدبخت شدم.
-چی میگی هیونجین؟ چی شده؟
+راتم..
-خب مشکلی نیست که؟
+احمق خونه‌ی فلیکسم..
با تمام وجود داد کشید: چی؟ کدوم گوری ای؟
+خونه فلیکس.
-وای شت.. ببین هوانگ هیونجین دارم قسم میخورم اگه امشب لیکس یا لیوو... وای... خودت فهمیدی چی میخوام بگم دیگه؟ اگه همچین اتفاقی افتاد خودم به سی و سه قسمت مساوی تقسیمت میکنم.
تشری بهش زدم: احمق نمیخوام اینجا بمونم. بیام پیشت؟
-هیونجین خونه‌ی کیا میتونی بری؟
+تو، چان و چانگبین.
-
فاک.. بابام برای نظارت روی شعبه دگوی شرکتش من و بابای چان و بینو فرستاده و اون دوتام برای تنها نبودن من اومدن...
لعنتی زیر لب فرستادم: فاک به این زندگی... چرا مائم مثل امگاها قرص کنترل هیت نداریم؟
-قرص خفه کردن فرومون داریم که. البته هر دونه‌ش برای یه ساعت کار میکنه و اگه بیشتر از 3 تا تو یه روز بخوری میمیری
+خب چیکار کنم؟
-یکیشو باید داشته باشی دیگه؟ یه قرص بخور و برو برای فلیکس تعریف کن و ازش بخواه یه اتاق بهت بده که از اتاق اونا دور باشه و بگو خدمتکاراشونم اون دور رفت و امد نکنن وگرنه با شناختی که از تو دارم حتما یکیشونو به فاک میدی مرتیکه. البته یکی دیگه از دلیلایی که دارم همچین چیزی میگم اینه که راحت بتونی جق بزنی بدبخت.
با نارضایتی غرشی کردم: خفه شو لی مینهو.
خندید و گوشیو روم قطع کرد.

بعد از خوردن یکی از اون قرصا از اتاق بیرون رفتم و سمت فلیکس رفتم.
با نگرانی سمتم اومد: خوبی هیونگ؟ بوی فرومونات کل اتاقو برداشته بود.
نگاهمو به زمین دوختم: اره فقط یه چیزی شده...سرشو کج کرد: رات؟
سرمو تکون دادم.
آهی کشید: اشکال نداره هیونگی وسایلتو بردار ببرمت به یکی از اتاقای مهمان که دور تره ازاینجا.لبخدی زدم: مرسی جوجه.عصبی هلم داد: برو ببینم... به من میگه جوجه مردک دیلاق.

وارد اتاق شدم و وسایلمو برداشتم و دنبال فلیکس راه افتادم.بعد از دقایقی راه رفتن در یه اتاقو باز کرد: هیونگ اینجا دورترین اتاقه. فقط خواهش میکنم خدمتکارارو به فاک نده.

بی توجه به تیکه ای که انداخت لبخندی تحویلش دادم: ممنونم و نمیدونم چجوری باید جبرانش کنم.لبخند درخشانی زد و ذوق زده نگاهم کرد: میشه بذاری موهاتو خشک کنم و ببندم؟متعجب لب زدم: آره؟ سریع رفت و با یه سشوار و یه کش مو برگشت تا موهامو ببنده.

احساس لغزش دستای کوچیکش توی موهام بهم احساس خیلی خوبی میداد.بعد از اینکه کارش تموم شد برگشتم تا ازش تشکر کنم که دیدم با صورت سرخ شده در حال فرار کردنه: خداحافظ هیونگی، مرسی.

Sorry, I Love You(Hyunlix/Minsung)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant