code!

149 39 5
                                    

• ʀᴀᴇʟ:
هنوز کاملاً از کاری که باید انجام می‌داد مطلع نبود تنها این قضیه رو می‌دونست که باید امشب شخصی رو حسابی گوش مالی می‌داد و این به این دلیل بود که اون شخص پا روی دم شخصی مثل کیم تهیونگ گذاشته بود!
- متوجه منظورت نمی‌شم، باید اون رو بکشم؟
کیم تهیونگ با صورتی کاملاً جدی به سمتش چرخید:
- برام شکارش کن، اگر بتونی چیزی که می‌خوام رو ازش پس بگیری پاداش خوبی برات قائل میشم و غیر از اون باشه
زحمت پیگیری کردنش با خودته... متوجه‌ای؟
ویولت به تکون دادن سرش اکتفا کرد، باید چیز مهمی می‌بود که انقدر کیم تهیونگ روی اون تأکید داشت.
- باید تنهایی برم؟
- نمی‌تونم همراهیت کنم، پس آره
ویولت نفسی بی‌صدا کشید و با کشیدن دستگیرۀ درب از لیموزین خارج شد.
هوا سرد بود بنابراین کتی که کیم تهیونگ به دستش سپرده بود رو روی دوشش انداخت و راه کلاب رو در پیش گرفت
طولی نکشید که وارد کلاب شد و حالا باید وارد مرحلۀ دوم می‌شد، چندمرتبه نفس‌های عمیق کشید و به سمت میزی که می‌دونست شخص مورد نظرش در اونجاست به راه افتاد.
پشت میز پوکر نشست و کتش رو روی پاهاش قرار داد، دست‌هاش رو به سمت میز برد و نیمی از پوکرها رو به سمت خودش کشید
متوجه نگاه‌های متعجب شخصی که حدس می‌زد همون جیسون باشه بود اما سعی می‌کرد خودش رو بی‌خیال نشون بده، نباید کسی مشکوک می‌شد
با لبخندی پررنگ مشغول چیدن پوکر‌ها شد
- قبلاً اینجا ندیده بودمت، تازه واردی؟
ویولت سرش رو بلند کرد و به جیسون که با لبخند سوالش رو مطرح می‌کرد، خیره شد
- البته... برای سرگرمی اومدم به اینجا
- هرجایی برای سرگرم شدن مناسب نیست، می‌دونی؟
ویولت با تمام تلاش سعی کرد لحن مصنوعی‌اش رو نگه داره و چیزی بروز نده
- فکر می‌کنم سرگرمی درستی انتخاب کردم، من قبلاً این بازی رو انجام دادم.
و با لبخندی خونسرد به جیسون نگاه کرد
هردو به مقدار زیادی پوکر برداشتن و مشغول شدن
- چه‌قدر شرط می‌بندی؟
- میشه بعد از بازی تعیین کنیم؟
تا جایی که می‌تونست لحنش رو متواضعانه جلوه داد، البته که جیسون از بدو ورود ویولت اون رو زیر نظر داشت و از نظرش اومدنش به کلاب کازینو برای شخصی به ظرافت و لوندی ویولت به دور از انتظار بود
در تمام مدت ویولت نگاه‌های خیرۀ جیسون رو روی خودش احساس می‌کرد اما در تلاش بود تا نگاه جیسون حواسش رو پرت نکنه و تمام تمرکزش رو روی بازی بزاره
طبق انتظارش همه‌چیز مطابق میل پیش نرفت و مرحلۀ اول به نفع جیسون تمام شد.
لبخندی کج روی لب‌های ویولت نشست، به سمت جیسون که در فاصلۀ کمی ازش ایستاده بود چرخید:
- اوپس... فکر کنم راست می‌گفتی
سرش رو پایین انداخت و هیجان زده لبخندی زد:
- حالا باید ازت چی بخوام؟
ویولت که سعی می‌کرد خودش رو بی‌خیال نشون بده شو‌نه‌ای بالا انداخت:
- نمی‌دونم... تو باید تصمیم بگیری، البته من پول زیادی ندارم
- می‌بینم که داری خوب پیش می‌ری ویولت...
این صدای کیم تهیونگ بود که از هندزفری پخش می‌شد
بدون اینکه جلب توجه کنه نزدیک ترین قسمتی که اونجا قرار داشت رو نگاه کرد و بالاخره کیم تهیونگ رو توی قسمت بار مشغول نوشیدن دید.
مگه بهش نگفته بود نمی‌تونه بیاد؟
درحالی که سعی می‌کرد از جیسون کمی فاصله بگیره صورتش رو به جهت دیگه چرخوند:
- مگه نگفتی نباید دیده بشی؟ چرا اومدی؟ گفتم خودم حلش می‌کنم.
- نگران من نباش پائولو... فقط کارت رو درست انجام بده من باید از دور نظاره‌گر همه چیز باشم
واقعاً که روی مخ بود، نفسی از روی حرص کشید که شک داشت کیم تهیونگ از پشت هندزفری نشنیده باشه
که البته شنید، لبخندی مصنوعی زد و با حفظش به سمت جیسون چرخید
- من وقت زیادی برای موندن ندارم، میشه هرچه زودتر تسویه حساب کنیم؟
جیسون متعجب گفت:
- فکر می‌کردم می‌خوای بازهم بازی کنی؟ چرا دوباره شانست رو امتحان نمی‌کنی؟ شاید این‌بار تو من رو شکست دادی
سرش رو به چپ و راست تکون داد:
- نه راستش متوجه شدم اونقدر‌ها هم ماهر نیستم، باید هرچه زودتر برم
- خیلی عجله داری... نکنه سیندرلایی که باید قبل از دوازده برگردی
و حین گفتن این جمله به ویولت نزدیک‌تر شد.
ویولت به خوبی می‌تونست دست جیسون رو روی گودی کمرش احساس کنه
دلش می‌خواست دستش رو از آرنج قطع کنه اما به خوبی می‌دونست که این امکان پذیر نخواهد بود پس فقط تلاش کرد تا همه‌چیز رو خراب نکنه
- میشه گفت یه همچین چیزی...
بعد از گفتن این جملۀ ویولت، جیسون بلند خندید
هرلحظه برای ویولت تحمل کردنش سخت‌تر می‌شد، چرا خفه نمی‌شد؟
نفسی از روی حرص کشید که اینبار سعی کرد شبیه به نفس عمیق بیاد تا نفسی از روی خشم
- چرا زنی به لوندی تو باید توی همچین مکان‌هایی پرسه بزنه؟ تو فقط باید به رستوران‌های مجلل بری و توی هتل‌های فاخر غذا بخوری.

° 𝙙𝙚𝙥𝙩𝙝𝙨 °Where stories live. Discover now