𝑃𝑎𝑟𝑡6

574 89 27
                                    

نامجون با عجله همراه دکتر وارد اتاق شد سرش و بلند کرد و به دکتر نگاه کرد و سریع از جاش بلند شد تا دکتر جونگ کوک و معاینه کنه .

دکتر کنار جونگ کوک رو تخت نشست و نگاهی به وضعیتش کرد تاحالا هیچ انسانی و تو این وضعیت تو این عمارت ندیده بود !

روبه تهیونگ و نامجون کرد :
- آقای کیم بهتره شما بیرون منتظر بمونید .

تهیونگ سری تکون داد و همراه نامجون از اتاق بیرون رفتن ‌کلافه دستی تو موهاش کشید و سمت اتاق کارش رفت ، باید یکم سر خودش و گرم‌ میکرد تا حواسش از جونگ کوک و بلایی که سرش آورد پرت شه .

پشت میز تو اتاق کارش نشست و به پرونده ای که قبل گم شدن جونگ کوک داشت برسیش می‌کرد خیره شد ..
اون جکسن عوضی .. بلایی سرش میاورد که دیگه جرعت اینکارار و به خودش نده .

چند ساعتی بود که با پرونده هاش سرگرم بود و تقریبا جونگ کوک و یادش رفته بود که تقه ای به در اتاق خورد سرش و بلند کرد و با صدای رسایی گفت :
- بیا تو !

بعد از تموم شدن جملش در باز شد و نامجون به آرومی وارد شد سرش و بلند کرد و با نگاه منتظری بهش خیره شد تا ببینه چیکارش داره !

نامجون سرش و بلند کرد و خیره به چشمای وحشی و منتظر تهیونگ حرفش و گفت :
- ارباب جونگ کوک بهوش اومده ‌.

سری تکون داد :
- خیلی خب چند دقیقه دیگه خودم میرم دیدنش .

نامجون بعد از تکون دادن سرش از اتاق بیرون و رفت . ایمیلی برای مینگ فرستاد و از جاش بلند شد و سمت اتاق خوابش رفت .

درو به آرومی باز کرد و اخمی کرد و سعی کرد جدی باشه تا جونگ کوک پرو نشه و فکر نکنه قضیه به همین راحتی تموم شد و تهیونگ رام شد .

به تخت نگاهی انداخت جونگ کوک و دید که رو یه تخت نیم خیزه و زخماش پانسمان شدن ، سمتش رفت و کنارش رو تخت نشست .

جونگ کوک با حس کردن فرو رفتن تخت سرش و برگردوند و تهیونگ و کنار خودش دید . درست سر جاش نشست و 'هیسی' بخاطر درد بدنش کشید .

- درد داری ؟

با صدای تهیونگ با خشم به چشماش خیره شد و با لحن تندی جوابش و داد :
- نه اصلا به لطف شما اصلا درد ندارم .

تهیونگ نیشخندی به پرو بودن پسر و زد دیگه چیزی نگفت . جونگ کوک باید باهاش حرف میزد اینجوری نمیشد :

- کیم تهیونگ!

با صدا زده شدنش سمت جونگ کوک چرخید و با نگاه سوالی بهش خیره شد تا حرفش و بزنه . جونگ کوک سرش و پایین انداخت بعد از مرور کردن حرفاش تو مغذش ، سرش و دوباره بلند کرد و به تهیونگ خیره شد .

- میشه بهم بگی به چه دلیل فاکی منو اینجا نگه داشتی ؟ لنتی من حتی اون الماس لنتیم ندزدیدم پس دلیلت چیه ؟! من واقعا نمیتونم‌اینجا بمونم خواهش میکنم بذار برم ..

𝑚𝑦 𝐷𝑖𝑎𝑚𝑜𝑛𝑑||𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘Where stories live. Discover now