part♡25

1.6K 214 41
                                    


Part◇25

تهیونگ از کنار دسته گل رنگارنگ که به اندازه ی قد جونگکوک پیچیده شده بود
ایستاد و با کمی خم شدن بوی خوب گل هارو نفس کشید
با تصور قیافه ی ذوق زده جونگکوک توی ذهنش ،وقتی که گل هارو ببینه چطور خوشحال میشه لبخند شیرینی زد

به ساعت نگاهی انداخت و با تشر رو به هوسوک که روی پای یونگی خودش رو ولو کرده بود گفت

+هوسوک پاشو برو دنبالش دیر میشه

#هوف تهیونگ چقدر عجله داری نه جونگکوک فرار میکنه نه این دسته گل بزرگت نه شرکت
...میرم الان
از صبح داریم رو شواهد، برای دادگاه کار میکنیم خسته ام

+اوکی باشه!! کوزت دوم انقدر کار میکنی کمرت نشکنه یه وقت
همش زیر وسایل گرمایشی روی پای یونگی دراز کشیدی تو کجا داری کار میکنی

هوسوک دهنش رو کج کرد و مثل بچگیاشون ادای تهیونگ رو در اوورد

یونگی برای اینکه دعوایی توی شرکت درست نکنند و آبرو ریزی نشه با لحن جدیی گفت

$ میشه بسه ...لطفا! ‌‌‌‌‌... یکسره باهم بحث میکنید و فوش و فوش کاری... اه

تهیونگ از تماشا و بوییدن گل ها دست کشید و کنار یونگی نشست

+یونگ حرص نخور به منو هوسوک عادت میکنی به نظرت جونگکوک از کدوم رنگ گل خوشش میاد

یونگی سرشو از ورقه ها بیرون اوورد به دسته گل نگاه کرد

$ به نظرم از بنفش خوشش میاد

هوسوک بوسه ایی به شونه یونگی گذاشت و از جاش بلند شد سوییچ رو از روی میز برداشت و به هوا پرت کردو توی مشتش گرفت

# از آبی خوشش میاد

+خوبه از همه رنگ گرفتم ولی نظر خودم اینه که از این سفیده خوشش میاد

#حالا هر چی من رفتم ته

هوسوک از اتاق تهیونگ بیرون رفت و همه ی مدل های طبقه ی یک براش تعظیم کوتاهی کردند
اسانسور رو زد کمی صبر کرد که اسانسور از طبقه بالا پایین بیاد
چند ثانیه بعد سوار اسانسور شد وحین رسیدن به طبقه ی اصلی دختری از کنار مدل ها جلو اومد دم گوش هوسوک گفت

=اقا چقدر خوب شد دیدمتون دخترای داخل انباری می خوان شمارو ببینند

#باشه بعد خلوت شدن شرکت به انباری سر میزنم

دختر تابی به موهای بلندِ روی شونه اش داد

=می خواستم به اتاقتون بیام که توی اسانسور دیدمتون

هوسوک عینکش روی چشمش گذاشت با یک لبخند کج گفت

#پدر کیم بخاطر همین که افراد شرکت همدیگر رو زیاد ببینند اینطوری با این اسانسور بزرگ، شرکت رو طراحی کرد

My Rabbit EarWhere stories live. Discover now