دوروز تو این خرابه بودم
و دیگه حالم ازش بهم میخورد .اما نکته ی مثبتش این بود که تو این دو روز نقشه های جالبی کشیدم و البته احمقانه
هیچکدوم بدون فردی دیگه به هیچ جا نمیرسیدن
و الان بعد دوروز مغزم خالی شده . اما خوشبختانه هنوز هم یکاری برام مونده
میخوام برم به آدرسی که خواهر سابقم بهم داده
درسته!من اصلا بازش نکردم و رفتن به اونجا هم خطرناکه و ممکنه کشته بشم اما خب چه بهتر ! مگه نه؟
بلاخره بعد دوروز کارت رو باز کردم
با همون خط خرچنگ قورباغه ایه چری آدرسی به نام:
کوچه ی بالاتر از خرابه _ کوچه ی ویندیا_ بن بست ویرتال
چه آدرس نزدیکی ! خب چه بهتر
از اونجایی که اذوقم تموم شده بود با شکم گرسنه راه افتادم
وقتی کوچه رو دیدم بدنم به لرزه افتاد
توی روزی که آفتاب داشت پوست من رو میسوزند این کوچه تاریک و خنک بود
قبل اینکه فکرای بیشتری به سرم بزنه و پشیمون بشم وارد کوچه شدم
سه تا بن بست داشت
ولی رو هیچکدومشون ویرتال نوشته نشده بود
چطور ممکنه؟
برگشتم تا از کوچه برم تا اینکه جسم سرد به سرم برخورد کرد
مطمئنم که یه ق.م اس ولی هر جورد که شده با ترس برگشتم
و فکر کنم حدسم درست بود
یه مرد عضلانی تفنگشو رو سرم نشونه گرفته بود .
در حال حاظر نمیدونم چرا این کارو کردم ولی بهش گفتم :س سلام
شت! لکنت گرفته بودم و همین باعث میشد احساس ترسم رو بفهمه
مرد عضلانی گفت : اینجا چیکار میکنی دختر جون ؟
یلحظه به فکرم افتاد که بهش بگم گم شدم اما این کار احمقانه ای بود پس بهش گفتم: دنبال بن بست ویرتال میگردم
بعد گفتن این حرف مرد عضلانی به طور شگفت انگیزی
اسلحشو آورد پایین
و بهم گفت: دنبالم بیا
این تغییر مود برام خیلی عجیب بود
داشتم با دقت به جایی که میریم نگاه میکردم
مرد عضلانی به بن بست و.ل رفت
و من الان تازه فهمیدم من بعلاوه احمق خنگ هم هستم و.ل مخفف ویرتاله .
به طور عجیبی بن بست دراز بود ولی آخرای بن بست نور سبزی دیده میشد
از اونجایی که دوست نداشتم به این مرد بگم مرد عضلانی ازش پرسیدم اسمت چیه؟
حدس میزدم که جواب نده. اما داد
گفت : من؟من اسمم جکسونه البته همه جکی صدام میکنن
"هممم جکسون اسم خوبیه"
" و جکسون میتونم بپرسم ما داریم کجا میریم "
"مگه نمیدونی؟"
نمیدونم چرا اما احساس کردم از خجالت گونه هام قرمز شده
آروم گفتم: داستان داره
بعید میدونم جکسون حرفم رو نشنیده باشه ولی همینطور ساکت مونده بود
پس منم ساکت موندم بعد از دو دقیقه راه رفتن رسیدیم به نور سبز
منبع نور سبز یه در بود
و همون موقع جکسون گفت:
به مخفیگاه انسان ها خوش اومدی!
و در باز شد کلی آدم اونجا بود فکر کنم نزدیک ۱۰۰۰ نفر یا بیشتر
مطمئناً باید خوشحال میشدم که به یه جای امن رسیدم
اما بیشتر کنجکاو بودم
چریونگ اینجا و از کجا بلد بود؟
چرا وقتی اینجا میشناخت به من نگفت؟
الان که میبینم من هیچوقت چریونگو نمیشناختم
یه دختر مو نقره ای روی تاب به من گفت :هی دختر جدیده اسمت چیه
بدون هیچ وقفه ای. گفتم : یجی
دختر مو نقره ای گفت:همم اسم قشنگیه منم سویونم
این همه ادمیم که میبینی عضو مخفیگاهن .
دقت نکرده بودم اما مخفیگاه دقیقا شبیه به کلاب پارتی بود
سویون ادامه داد: اینجا همه ی آدما یکاری انجام میدن
مثلا : این چهیونگه: به دختر مو سیاهی اشاره کرد
و بعد ادامه داد: اون مخ مخفیگاهه. اسلحه های باورنکردنی رو میسازه!
به جکسون اشاره کرد و گفت: جکی هم مواظب بن بسته
نمیدونم تا کی قرار بود طول بکشه تا همه رو معرفی کنه
پس حرفاشو نشنیده میگرفتم
تا اینکه یه پسری توجهمو جلب کرد سریع پریدم سر حرف سویون و گفتم این کیه؟
سویون گفت : اوه اون؟ اون هیونجینه یجورایی خفت گیره ق.م هاست خفتشون میکنه و ازشون اسلحه میدزده
از کارش خوشم اومد هر چیزی که برخلاف ق.م ها بود از نظر من خوب بود
سویون بعد کلی حرف زدن گفت خب تموم شد سوالی نداری؟
به اطرافم نگاه کردم و یه دختر مو بلوند دیدم گفتم این کیه؟ نشدیدم اسمشو بگی
سویون گفت اون رزیه دیروز به ما ملحق شده هنوز براش کاری درنظر نگرفتیم
گفتم خب چه نیرویی کم دارید ؟
گفت: ما کسی رو میخوایم که برای ما جاسوسی بک_
قبل از کامل شدن حرفش گفتم " من این کارو میکنم"
لبخند شیطنت آمیزی رو لب های سویون نشست و گفت : تو دختر کله شقی هستی
اما این مقام برای من بیشتر از دوثانیه طول نکشید رزی گفت: من مخالفم! من این مقامو میخوام!
تازه من زودتر وارد اینجا شدم
نمیدونم چرا ولی این دختر مشکوک میزنه
گفتم: خب چی باعث شده فکر کنی میتونی جاسوس خوبی بشی؟
از صورتش معلوم بود چیزی برای گفتن ندارم پس گفت: خودت چی ؟ چی باعث شده ؟
قبل اینکه دعوامون بالا بگیره سویون گفت : بسه دخترا
هر کی داستان اومدنش به اینجا رو میگه به کار های که کرده و بعد ما انتخاب میکنیم!
" احمقانه اس!"
"خب اینطوری رزی جاسوس ما میشه"
فقط بخاطر اینکه جلوی این دختره ی مو بلوند نبازم گفتم "قبوله!"
اول رزی شروع کرد. از اونجایی که حرفاش حوصله سر بر بود بهش گوش نکردم اما بقیه با دقت بهش گوش میدادن
بجز ینفر هیونجین .
اون پسر مرموز بود. من از آدمای مرموز خوشم میاد
دوست دارم باهاش مکالمه ای هم داشته باشم
از بین تمام وظیفه ها وظیفه ی هیونجین برام جذاب تره
دوست دارم خفت شدن ق.م هارو ببینم
متوجه شدم سویون داره اسممو صدا میزنه
یجی؟
یجی؟
پس پاشدم و رفتم رو سکو
تمام داستان زندگیم هدف و دلیلی که برای جاسوسی دارم گفتم
و همه بهم نگاه میکردن حتی هیونجین
حرفام که تموم شد سویون گفت: خیلی خب وقت رأی گیریه
اول نوبت رزی بود
تعداد دست ها قابل شمارش بود که این نشونه ی خوبی بود
و حالا نوبت من شد . نمیدونم چقدر رای آوردم
فقط میدونم که جاسوس شدم
قابل پیشبینی بود . برگشتم تا رزی رو ببینم ؛ فکر میکردم شاید الان ناراحت باشه یا عصبانی ولی برخلاف انتظارم
پوزخند مسخره ای زده بود و به من نگاه میکرد
قبل اینکه سالن اصلی رو ترک کنه بهم گفت "مواظب باش اونجا چیزایی که نباید رو نفهمی"
و بعد رفت . سویون اومد پیشم و بهم گفت : از فردا کارتو شروع میکنی
" اونوقت کجا ؟"
" انتخابش دسته خودته و بعد رفت"
حالا همچی برام راحت شده
دارم میام خواهر عزیزم!
..,...........................................,..................,..........ووت فراموش نشه لطفا♥️
از این به بعد هر کاراکتری اضافه شد اینجا مینویسم:
جکسون(got7) هیونجین(straykids) سویون (g idle) و رزی(blackpink) چهیونگ(twice)
و اینکه کسایی که منتظر جنلیسان T_Tیکی دو پارت دیگه میرسه.
YOU ARE READING
virtual world
Action"چرا داری این کار رو با من میکنی؟ " "چرا؟چون من همیشه آرزوی مرگت رو داشتم؛ تو فقط زیادی احمق بودی که نفهمیدی!" 364روز شده که دولت عقب نشینی کرده و ق.م ها دنیا رو فتح کردن ؛ و هر روز انسان های بیشتری میمیرن. اما همچی وقتی ترسناک میشه که دیگه انسانی و...