هوسوک:خیلی خب همه ساکت..امروز امتحان دارید جزوه هاتون روی زمین باشه تقلب ببینم نمره ترمتون صفره..
همینطور که برگه هارو روی میز دانش اموزا میزاشت به یونگی نگاه کرد.
هوسوک:مین یونگی درست بشین.
به ناچار کمرشو صاف کرد و سرشو از روی میز برداشت ولی همون موقه چشاش سیاهی رفتن برای همین دوباره سرشو روی میز برگردوند.
هوسوک:مشغول شید دوساعت وقت دارید.
دوباره روی صندلیش برگشت و نگاهشو بین دانش اموزا چرخوند.
هوسوک:کیم تهیونگ و پارک جیمین از هم فاصله بگیرید.....یونا سرت توی برگت
یه ساعت گذشته بود و تنها کسی که حتی به برگش نگاه نکرده بود یونگی بود..بالاخره هوسوک از جاش بلند شد و همراه دراوردن کتش سمت یونگی رفت و روی بدن لرزونش گذاشت..توجه بقیه به دبیرشون که به ارومی شونه های یونگی رو ماساژ میداد و به سوال بقیه جواب میداد جلب شده بود...یکی از بتاها پرسید.
:اقای جانگ اگه حالش خیلی بده چرا فورمون هاتونو ازاد نمیکنید؟
هوسوک:اومگاهای دیگه ای توی کلاس هستن پارک
:خب ما بینی هامونو میگیریم
هوسوک:اگه یکیتون وارد هیت شد چیکار کنیم؟
روی صندلیش نشست و عینکشو روی بینیش درست کرد.
هوسوک:نیم ساعت وقت دارید.....یونگی نمیخوای جواب بدی؟
فقط سرشو به طرفین تکون داد و سعی کرد با بوی هوسوک که روی کتش مونده بود خودشو کمی که شده اروم کنه.
هوسوک:نمره ترمتو 10 رد میکنم
خیلی جدی گفت و جلوی اسم یونگی توی دفتر کلاسیش چیزی یادداشت کرد.
:یا اقای جانگ اومگاتونه یکم بهش اسون بگیرید
هوسوک:اومگامه برای زندگی مشترکمون نه برای دبیرستان و درس و نمره
:خیلی سخت میگیرید گناه داره
هوسوک:نظرت چیه نگران نمره 5 خودت باشی؟
پسر بتا سریع سرشو توی برگش کرد.
یونگی:میشه برم بیرون؟
نفسش به زور بیرون میومد و واقعا نیاز به هوای ازاد داشت.
هوسوک:نه
این بار یه دختر اومگا به حرف اومد.
:اقای جانگ چرا مثل زنگ پیش تو بغلتون نمینشونیدش؟
هوسوک:چرا اینقد براتون مهمه؟:/
:خب دوستمونه
هوسوک:اره باش:/
بیتوجه به صندلی تکیه داد و نگاهشو دقیق تر به دانش اموزاش دوخت تا از هرگونه تقلب جلوگیری کنه.
حالش افتضاح بد بود و دیگه نمیتونست تحمل کنه..برای اولین بار یکم صداشو بلند کرد و دبیرشونو به اسم صدا زد.
BINABASA MO ANG
Punishment
Werewolfیونگی:ببخشید اقای جانگ میشه یه لحظه بیاید بیرون؟ هوسوک:میبینی که سرکلاسم زنگ تفریح بیا دفتر دبیران سرشو توی کتاب ادبیات توی دستش برگردوند و به قصد ادامه درس دهنشو باز کرد اما همون موقه صدای یونگی دوباره اومد. یونگی:لطفا خیلی بیچاره خواهش کرد و تنها...