painful love.p2

5 1 0
                                    

"و تو؟"
چانگبین با تردید به سرتا پای تونی نگاه کرد و سرشو پایین انداخت،اون نمیتونست انقدر زود به یه نفر اعتماد کنه و بگه که کی هست و از کجا اومده.

چانگبین سرشو بالا آورد و با قاطعیت گفت:
"چرا باید بخوام باهات اشنا شم؟"

تونی نیشخندی زد و سمت چانگبین رفت و توی صورتش خم شد تا هم قدش بشه. بنظرش این پسر زیادی کیوت و سرگرم کننده بود و حتما کمی سربه سر گذاشتنش بهش لذت میداد.

"میترسی اهو کوچولو؟...گفته بودم با اهو کوچولوها کاری ندارم"
با شیطنت گفت و دستشو رو موهای بلند چانگبین کشید که باعث شد چانگبین سریع یه قدم عقب بره و اخم ریزی بکنه.

"داری چه غلطی میکنی؟!به من دست نزن مرتیکه"
دست تونی رو کنار زد و برگشت تا از او دور بشه که یهو تونی مچشو گرفت و بدون اینکه چانگبینو برگردونه به سمت خودش کشید تا از پشت بهش بچسبه.

با همون نیشخند همیشگی سرشو نزدیک شونه های پسر کوچولوی تو بغلش برد و با لحن مسخره ای گفت:

"تو هنوز اسمتو بهم نگفتی آهو کوچولو"

سعی کرد از تونی فاصله بگیره و هی دستش رو تکون میداد ولی خب همونطور که معلوم بود قرار نبود تو این کش مکش برنده شه و دستش رو ازاد کنه و همینطور هر تلاشی که میکرد تا دستش رو ازاد کنه تونی بیشتر مچشو بین انگشتاش فشار میداد.

اگه درباره اسمش دروغ میگفت اون پسر که متوجه نمیشد...نه؟!

"اسمم...اسمم هیونجونه....حالا که فهمیدی دستمو ول کن داره کنده میشه"

تونی لبخند پیروزمندانه ای زد و تو یه حرکت دست چانگبین رو ول کرد و چون چانگبین انتظارش رو نداشت همینطوری دستش رو تکون میداد تعادلش رو از دست داد و تو جاش تلو تلویی خورد.
با چشمایی که خشم و نفرت ازش بیرون میزد به پسر نگاه کرد و سمتش برگشت.
"حالا که فضولیت تموم شد میخوام برم و دیگه واقعا دلم نمیخواد ببینمت"

تونی شونه ای بالا انداخت و درحالی که چوبای نزدیک رو جمع میکرد و یکجا میریخت گفت:
"میبینم دوست داری شکار بشی آهو کوچولو"

چانگبین با تعجب سمتش برگشت و تونی سرش رو بالا اورد و وقتی قیافه متعجب پسر کوچولو رو دید با انگشت اشاره به آسمون اشاره کرد.
"هوا تاریکه و تو هیچ شمعی نداری که ببری و گم میشی و فردا صبح باید جنازتو جمع کنم دفن کنم"

چانگبین خواست با تخسی جوابش رو بده ولی وقتی دید حق با اونه و اون نه همراهی داره و نه نوری که به سمت استراحتگاه پدرش بره ، لباشو جمع کرد و انگشتاش رو بهم گره کرد و پوستای ناخنشو با استرس شروع به کندن کرد و به اطراف نگاه کرد.

تونی که وضعیت چانگبین رو دید از حرفش پشیمون شد.
خرگوش رو کنار گذاشت و سعی کرد اتیش روشن کنه‌...
بعد چند دقیقه که موفق به درست کردن اتیش شد لبخند زد و از جاش بلند شد.
دستاش رو روی دستای لرزون پسر رو به روش گذاشت و انگشتاش رو بین انگشتای چانگبین حلقه کرد و اونو با خودش سمت اتیش برد و کنارش نشوند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 31, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

painful loveWhere stories live. Discover now