☆°•★
زیبایِ من، از دست دادنت، غمانگیزترین تراژدی قرن بود، که در پی آن بازهم من بودم و تاریکی بیپایان این دارالمجانین. کشتی زندگی جدید ما، هنوز حتی به اواسط مسیر خوشبختی هم نرسیده بود که قربانی گرداب لجنگرفتهی افکار این انسانها شد.
من دیوانهای بودم که سالها پیش، به اسارت هزاران قفل و زنجیر درآمدم. دیوانهای که درد کشیدنش، سرگرمی جدیدی برای کارکنان بخش بود.
اما تو، پسرکی آزاد، اما اسیر چنگال دیو سرنوشت، قاضی قَدَر این دنیا را به رقابت میخواندی.
آن روز که برای اولین بار، در متروکترین راهرویِ آن قلعهی سیاه دیدمت، لبخندت اولین نشان از زنده بودن روح زندگی را در وجود تو به رخم کشید.
شاید به خاطر همین بود که هربار میخندیدی، بوسههای من مشتاقانه آن خندهها را میبلعید.
راز چشمان تو اما اقتدار نازی را زیر سوال میبرد.
دستان تو، زیبایی خدایان یونان را به یغما کشاند.
پستی بلندیهای تن زیبای تو، ماهرترین نقاشان را برای به تصویر کشیدنش به زانو میانداخت.
و تو، مرا از آن قعر سیاهی به فراز روشنایی کشاندی.تو سر چشمهی حیات دوبارهی روح شکستهی من در آن دارالمجانین بودی. تویی که زخمی تیرهای زهرآگین سرنوشتت بودی، مرا به ادامهی این نبرد بی انتها تشویق میکردی. و من حقیر که بودم که بخواهم از خواستهی تو رو برگردانم.
تو درمان دردهایی بودی که تمام دکتر نام های این دارالمجانین، بعد از پنج سال به قرص و سرنگ بستن من ذرهای به آن نزدیک نشدند.
اما اکنون تو بگو، مرهم درد من کجاست؟ در کجای این سرزمین غبار گرفته باید در جست و جوی تو باشم؟نامهی شمارهی3
دست نوشتههای کشف شده در دارالمجانین ملی سئول
طبقهی دوم، اتاق 614
بیمار: پارک چانیول
سال 1990 میلادی
بایگانی شده در دفتر اطلاعات ملی سئول
YOU ARE READING
°The Moon Of My Nights°
Fanfiction~five shot~ سالها پیش، سازمان اطلاعات ملی سئول خبر کشف نامههای عاشقانهای را، از لا به لایِ خرابههای مخروب دارلمجانین ملی سئول داد. در این راستا بخشی از این نامهها که قابل خواندن و فهم هستند برای مردم در موزهی ملی به نمایش گذاشته شد. بخش کوچیکی...