•4~

85 38 1
                                    

☆°•★
زیبایِ من، شروع این داستان، غم‌انگیز‌تر از پایان آن بود. شروعی که بوی جنون می‌داد و پایانی با بوی خون و چاشنی گسِ تلخیِ از دست دادن.
شروع ما، نه در کوچه پس کوچه‌های سئول بود، نه در کافه‌های پاریس، نه در یک مزرعه‌ی دور افتاده‌‌. بلکه در لا به لای تخت‌ها‌ی دارالمجانین، با بوی الکل و فریاد‌های هزاران بیمار دیگر آغاز شد.
جایی در پشت ساختمان سنگی و عظیم آن شکنجه‌گاه، زیر درخت بید مجنون، رو به درخت خرمالو ساختمان مجاور، با رویا پردازی آزادی از این قفس، بوسه‌های یواشکی، آغوش‌های گرم، اشک‌های شور از ترس جدایی، زجر دیدن جای سرنگ و زخم کتک‌ها روی تن دیگری ادامه یافت.
و در نهایت، با گلگون شدن سنگ‌‌فرش‌های ورودی دارالمجانین و تن سرد تو، چشمان بی‌فروغ تو، پژمرده شدن غنچه‌ی خنده‌ی تو و شوری اشک من به پایان رسید.
اینها می‌گویند تو اسیر سایه‌ی مرگ شده‌ای، یعنی هیچ‌وقت قرار نیست دوباره چشمانم خنده‌ی تو را شکار کنند.دستانم دستان زیبای تو را بگیرند. تنم زیر و بم تنت را حس کند.  گوش‌هایم پذیرای صدای زیبای تو باشد.
با همه‌ی اینها می‌گویند تنها یک راه برای دوباره دیدن تو وجود دارد، آن‌هم با مرگ من. اگر این راهی برای دوباره دیدن توست، هزاران بار جلوی مرگ سر خم می‌کنم.
تا ساعاتی دیگر، دوباره تو را می‌بینم. بعد از آن قول می‌دهم خرمالو‌های تازه‌ی آن طرف این قفس را مهمان دهانت کنم. برج ایفل پاریس را جلوی چشمانت بیاورم. غروب آفتاب ساحل را از نزدیک تماشا کنیم. درخت کریسمس تزئین کنیم. شب‌ها در آغوش هم به دیدن ستاره‌ها بنشینیم. دور آتش در زمستان و ساحل تا طلوع آفتاب از هر دری صحبت کنیم. و در آخر پوست لطیف تنت، مهمان لب‌های من شود.
ماه‌شب‌های‌تاریک‌من، آسمان وجودم بدون تو دیگر توان انتظار برای سر رسیدن طلوع را ندارد. و این شاید آغازی برای دیدن دوباره‌ی تو باشد.

نامه‌ی شماره‌ی4
دست نوشته‌های کشف شده در دارالمجانین ملی سئول
طبقه‌ی دوم، اتاق614
بیمار: پارک چانیول
سال 1990میلادی
بایگانی شده در دفتر اطلاعات ملی سئول

°The Moon Of My Nights°Where stories live. Discover now