قانون دنیا
شاید قانون دنیا همین باشد،
من صاحب آرزویی باشم که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست ...𝘑𝘶𝘯𝘨𝘬𝘰𝘰𝘬'𝘴 𝘗𝘰𝘷, 𝟏𝟎 𝘗.𝘔 ,𝘍𝘦𝘣 𝟒
هوا تاریک شده بود.
هنوزم تو اون بار لعنتی بودم، سنگینی نگاهی رو خودم حس میکردم.فحشی زیر لب به خودم دادم که چرا اونم تنهایی به این گی بار لعنتی اومده بودم! کمی از سوجوی توی گلس رو مزه مزه کردم .. دوست نداشتم توی همچین مکانی مست شم.
نگاهم رو به اطرافم دادم که متوجه نگاه غریبی شدم. مردی خوش چهره با موهای حالت داده خیره نگاهم میکرد ؛ اما حالا که فکر میکنم غریب هم نبود!!
نگاهم رو ازش گرفتم به این فکر کردم احتمال اینکه یه توهم مسخره باشه زیاده!!..
به صندلی تکیه کردم و با دستام روی میز ضربه میزدم هر لحظه تند تر و عمیق تر می شد.. همچیز اینجا عجیب بود ، همچیز منو یاد گذشته لعنتیم مینداخت.
سعی کردم افکارمو دور بریزم..
بیخیالی زیر لب به تمام محدودیت های مسخره و در عین حال منطقی که برای خودم گذاشته بودم گفتم و سعی کردم یه شبو خوش باشم!بطری سوجو رو توی دستم گرفتم و جرعه جرعه تمام محتوای داخلش رو نوشیدم..
نگاه تلخمو به بطری خالی شده روبه روم دادم انگار که دقیقا رو به رومه این صحنه ،
کاملا یکی شدن این مشروب لعنتیو با خون داخل رگ هام حس میکنم و در حال حاضر هیچ فاصله ای وجود نداره.𝘞𝘙'𝘴 𝘗𝘖𝘝,
با شدت زیادی ضربه ای به میز روبه روش زد و از اون گوشه فاصله گرفت ، خنده ی مستانه ای کرد.
بدنش از گرمای زیاد می سوخت و شلوغی سرسام آور هر لحظه اونو دیوونه تر میکرد.
جلوتر رفت.. و اینبار نگاهشو داد به زوج هایی که دنس میرفتن دلبریاشون.. بوسه های عاشقانه.. تمام خاطراتش به عنوان یه ضربه بزرگ تکرار می شد..
همون نگاه خیره متعجبش میکرد که اینبار اون دست ها.. دستهایی که دور کمرش قفل شدن و بدنش مثل مومیایی خشک شده بود.
ثانیه ها گذشت و طول کشید تا موقعیتشو درک کنه.. اما دیر شده بود فشار عمیقی روی کمرش احساس میکرد و هر لحظه دردش بیشتر می شد..
مرد خیره نگاهشو به چشمهای گشاد پسرک داد. نگاهی که آمیخته به خون بود چشم های خوشرنگی که حالا انگار کسی بهش چنگ انداخته و خونی و زخمیش کرده..
سعی میکرد فشار دستای بزرگی که روی کمرش قفل شده بود رو کم کنه.
درسته که مست بود اما جونگکوک ادمی نبود که مستی از پا درش بیاره!!
"هی.. تو عوضی چیکار میک.."با برخورد لب های سرد مرد روبه روش به لب هاش چشماش گشاد تر از قبل خیره به اون فرد بود.
دست از تقلا کردن نمی کشید و سعی میکرد مرد روبه روش رو از خودش جدا کنه..ناله هایی که توی گلوش درحال خفه شدن بود و صدا های آرومی که برای نجات یافتنش بیرون میومد،
نمیتونست توجه هیچکسو جلب کنه. مرد وحشیانه به لب های کوکی بدبخت حمله میکرد و گاز های عمیقی میگرفت..
طعم مایه گرم و قرمز رنگی رو احساس کرد..
مرد عقب کشید و بی توجه به چشمای متعجب و ترسیده پسرک و بدن یخ زده اش به شاهکارش خیره بود اروم لب به سخن باز کرد.."خیلی وقت بود که طعم این لب های چشیدنی رو از من دریغ کرده بودی سفید برفی!! کجا بودی بیبی فکر کردی پیدات نمیکنم؟!"
با صدای ارومی توی گوشش زمزمه کرد و در اخر خنده ی مستانه ای سر داد. کوک سعی کرد مرد رو به روشو کنار بزنه ،
موفق شد اما.. با یک مشکل دیگه مواجه شد.
دستی مچ دستش رو با شدت زیادی فشار میداد و باز هم صاحب اون دستها همون مرد بود!!!..𝘑𝘶𝘯𝘨𝘬𝘰𝘰𝘬'𝘴 𝘗𝘰𝘷,
"فکر می کنی من چیزی که برام با ارزشه رو دوباره از دست میدم؟ کور خوندی سفید برفی من.."
فاک!! سفید برفی؟ کدوم سفید برفی؟ لعنتی چی داشت بلغور می کرد..
این همون کیمِ لعنتی همونیه که سه سال پیش به دست خودش کشته شد؟!
همونکه می گفت زندگیم به همینجا منتهی میشه و داشت با نابود کردن خودش منو نابود می کرد؟ اینها همش یه توهمِ لعنت شدست!!!افکارم رو مخم بودن. چشماش که زوم بود روی صورتم ، داشت آزارم میداد.. سعی کردم دوباره از دستش فرار کنم اما اینبار کامل منو تو آغوشش گرفت.
دوبارهگرمی جریان خون رو توی بدنم احساس کردم و با توانایی که بدست آورده بودم پسش زدم.. و به سمت درب خروجی بار با توان زیاد دویدم..
اما در میانه راه دستی دور بدنم حلقه شد و به دیوار سرد برخورد کردم...
های.. خب من ایدنم و این اولین فیکیه که می نویسم و قراره کامل بنویسم.. من یه رایتر حرفه ای نیستم و بیشتر اوقات متن های کوتاه و عاشقانه می نویسم.. اما تابه حالا هیچ فیکی رو به طور مستقل ننوشته و کامل نکردم. امیدوارم که از قلمم لذت ببرید و اگه ایرادی داشت لطف کنید بهم بگید..
ایدن دوستون داره~•
با انگشت ناناصت این ستاره کوچولو رو نازی کن ؛)
YOU ARE READING
𝗧𝗵𝗲 𝗴𝘂𝗶𝗹𝘁𝘆
Fanfictionقسمتی از فیکشن : با دستهاش بدن زخمی کوک رو به خودش فشار می داد، "بنظرت من چه آدمیم سفید برفی من؟!" کوک با چشم های سرخش خیره نگاهی به چهره وحشتناک مرد که غرقه ی خون بود کرد "ی..ه...یه گناه ..یه گناهکار!!" این فیک دارای محتوای مثبت 18 سال و به شدت دار...