روشنایی...
تنها چیزی که چشماش رو نوازش میداد نور بود...
جین ، عکاسی که میتونست تاریکی و روشنایی وجود آدما رو لمس کنه حالا به روشنایی بی شیله پیله پسر رو به روش خیره بود...
روشنایی که جین رو درون خودش غرق میکرد...
اون پسر اولین انسان کاملن سفیدی بود که توی دنیا میدید...
اون فرشته شیطان نما با ظاهر غلط اندازش... جین اصلن تصورش رو نمیکرد که پسر رو به روش سراسر پاکی باشه...
پسری که با اون پوزخند گوشه لبش و چشمای خوش حالت خمارش که هرکسی رو به خودش خیره میکرد بدون پلک زدن فقط خیره ی نگاهش بود...
جین لبخند زد...
لبخندی که بخاطر تضاد وجود خودش با پسری بود که مثل قطب منفی آهنربا اون رو به سمت خودش جذب میکرد...
تضاد سیاهی وجود خودش و سفیدی سراسر پاکی وجود پسر جذاب رو به روش...
باورش براش سخت بود ، پسری که همه به فریبکاری ازش یاد میکردند انقدر پاک و یکدست باشه...
تازه درک کرد که ظاهر غلط انداز پسر باعث این حرفاست...
این پسر حتی از پاکی هم پاک تر بود...
و جین ، سیاهی بود که به قطب منفی خودش یعنی سفیدی جذب میشد...
با اون رنگ دنیاش دیگه سیاهی کامل نبود...
با اون زندگیش سیاهی دوام با سفیدی بود...
ولی آیا اون فرشته پاک... سیاهی وجودش رو قبول میکرد؟
این سوالی بود که زره زره مغز جین رو درون خودش غرق میکرد و پایین میکشید...
با خودش فکر کرد حتی ترسی که بخاطر رد شدنش توسط پسرک فریبنده با تار و پودش عجین شده بود هم شیرین بود...
هرچیزی که به بت پرستیدنیش ربط داشت زیبا بود...________________________
من آمدم با یک وانشات دیگه اینبار از کوکجین...
وانشات بعدی از کدوم کاپل باشه؟
کاپل های جین و بی تی اس ، یونمین ، سپ ، هوپمین ، کوکمین...
پرپل یو آل💜
YOU ARE READING
heart written
Fanfictionاین بوک یه جورایی میشه گفت وانشاته یه جورایی هم میشه گفت دلنوشته های یک قلب عاشقه خلاصه که امیدوارم از خوندنش لذت ببرید ژانر: انگست