Part 6: He is my boyfriend!

1.2K 178 24
                                        

هیچکدوم از آدمایی که اون شب به کلاب مینسونگ میرفتن فکرش رو نمیکردن اینجوری با هم رو به رو شن.

فلیکس فکر نمیکرد غریبه جذاب توی دفترش، مالک انتشارات هوانگ از آب دربیاد.

هیونجین مطمئن بود دیگه صورت اون آرتیست کوچولو رو قرار نیست ببینه.

یونا خرسندانه احساس میکرد تونسته این روز پر استرس رو خوب هندل کنه تا برادرش و دوست پسر سابقش بهم برنخورن.

مینهو از دیدن برادر زن هیونگ مخفیش، جانگ وویونگ خشکش زده بود. هر چند اون پسر مینهو رو نمیشناخت.

و در نهایت نه وویونگ و نه سان انتظار نداشتن بعد از یکسال از جدایی تاریخیشون، اینجا به هم بربخورن. اونم در حضور پسری که موضوع تمام دعواهای آخرشون بود، یعنی هیونجین!

-شما همدیگر رو میشناسید؟

جیسونگ اولین نفری بود که توی اون جمع ۷ نفره صداش دراومد.

-چویی سان...

وویونگ زیر لب زمزمه کرد. سان اینجا بود. بعد از اینکه تمام این یکسال رو از مکان‌های مشترک و مورد علاقش فرار کرده بود تا وویونگ رو نبینه حالا اینجا و اینطوری بهش بر خورده بود.

-عه...خب ما...

وویونگ وسط حرف سان پرید.

-اکسیم...اکس!

عصبانی و با حرص گفت. چویی لعنتی حتی حاضر نشده بود اونو معرفی کنه؟

-چتر آبی؟

فلیکس آروم از وویونگ پرسید.

-اوهوم.

-تو و فلیکس همو از کجا میشناسید؟

سان با تعجب از وویونگ پرسید.

-وویونگ هیونگ...

وویونگ این بار پرید وسط حرف لیکس.

-فلیکس دوست پسرمه!

فک همه حضار بدون اغراق به زمین چسبیده بود. وویونگ چی داشت میگفت.

وویونگ دستش رو دور شونه فلیکس انداخت و اونو بیشتر به خودش نزدیک کرد.

-عزیزم راجع به سان که بهت گفته بودم، نه؟

فلیکس با چشمای گرد و نگاه سرگردون به وویونگ نگاه کرد. وویونگ هیونگ جدیدش چنان درامایی راه انداخته بود که فلیکس هیچ راه خلاصی ازش نمیدید. میخواست انکار کنه اما یاد چشمای غمگین وویونگ وقتی از صاحب چتر آبی حرف می‌زد، افتاد.

-آ...آره یه چیزایی یادمه.

-تو دوست پسر وویونگی؟ یونا توام از این موضوع خبر داشتی؟

سان سرگردون، عصبانی، متعجب و ناراحت بود. هجوم این حجم از احساسات مختلف بهش باعث لرزش دستاش شده بود. خواهرش تمام این مدت میدونست رئیسش با یونگ قرار میذاره باز سعی کرده بود اونا رو بهم بچسبونه؟ نمیفهمید چه خبره و چه اتفاقی داره میوفته. به الکل احتیاج داشت. هضم واقعیت تو حالت هوشیاری براش غیرممکن شده بود.

Blue Umbrella | چتر آبیМесто, где живут истории. Откройте их для себя