چند وقتی میشد که جیسونگ میل شدیدی برای تاپ بودن و چشیدن طعم مینهو پیدا کرده بود، این براش عجیب بود!اون قسم خورده بود هیچوقت نمیتونه تاپ باشه و از تاپ بودن هم خوشش نمیومد اما الان.. دوستپسرش،مینهو رو با کینک هایی که نمیدونست کی بهشون علاقه پیدا کرده تصور میکرد و فاک! اون خیالات واقعا سکسی بودن.
تصور مینهویی که با بدن سفید و بی نقصش، دستهاش با دستبند بهم بسته شدن..درحالی که داره رایدش میکنه، اسمشو با صدای شهوتانگیزش صدا میزنه..
محکم نیشگونی از بازوش گرفت و از تصوراتش چشمهاش گرد شدن..اون واقعا یچیزیش شده بود!
نگاهش به سمت مینهو که درحال اشپزی بود رفت و سرتاپاشو برانداز کرد..شلوارک جذب کوتاهی که رونهای پر و باسن خوش فرمشو به نمایش میذاشت ،تیشرت نازکی که یقش بشدت باز بود و موجب شده بود گردن خوش تراش و سفیدش بیشتر به چشم بیاد و پسر رو برای مارک کردنش ترغیب کنه.
گرمایی زیر دلش پیچید و فریادی بخاطر افکارش زد ،که باعث شد مینهو تکونی تو جاش بخوره و با تعجب به طرف جیسونگ برگرده. نگاه متعجبشو به پسرکسنجابی داد
"جیسونگ؟چیشده؟"
جیسونگ نگاهی به مینهو انداخت و لبخند کج و کوله ای تحویلش داد
"هیچی!میخوام بهت کمک کنم."
مینهو فکر کرد اشتباه شنیده..هانجیسونگ میخواست توی اشپزی کمکش کنه؟این عجیب ترین حرفی بود که از دهن جیسونگ شنیده بود! تا جایی ک میدونست پسر اصلا اهل کار نبود و ترجیح میداد ی گوشه لم بده و تلویزیون ببینه.تو این چندماهی که باهم بودن مینهو خودش تمام کارهای خونه رو میکرد.
با چشمهایی که ازش ستاره میبارید به جیسونگ خیره شد،ازینکه جیسونگش حاضر شده بود تا بهش کمک کنه خیلی خوشحال بود! با لحن ذوق زده ای گفت:
"واقعا؟؟"
جیسونگ به چشمهای براق و ستاره ای مینهو نگاه کرد و برای ی لحظه تصویری از چشمهای خمار مینهو و لب های نیمه باز صورتیش از ذهنش گذشت،به سرعت سرشو به دو طرف تکون داد. داشت کم کم عقلشو از دست میداد
"جیسونگ؟"
با صدا زده شدنش توسط مینهو به خودش اومد و سعی کرد حواسشو جمع کنه
"ب-بله؟"
"حالت خوبه؟"
مینهو یک قدم به سمت جیسونگ برداشت و دستش روی شونش قرار گرفت(نه!توی سکسی فاکی باعث حال بدمی و نمیدونم داری چ بلایی سرم میاری که اینقدر حشرم زده بالا و دلم میخواد بکنمت.)جیسونگ میخواست اینهارو توی صورتش داد بزنه اما فقط لبهاشو روی هم فشار داد،لبخند تظاهری زد و دروغ گفت
"عالی ام!"مینهو اخمی کرد انگار که باور نکرده باشه ولی سریع بیخیال شد و لبخند بزرگی زد
"گفتی که میخوای بهم کمک کنی!پس لطفا عسل رو از کابینت بهم بده"
جیسونگ که تازه فهمیده بود چه چیزی گفته لعنتی به خودش فرستاد و موهاشو کشید
مینهو تکخنده ای کرد و به طرف فر خم شد تا ببینه شیرینیهای عزیزش پخته شدن یا نه. خم شدنش موجب شد باسن تپلش بیشتر به چشم بیاد و جیسونگ با دیدن اون صحنه نتونه چشمهاشو از روشون برداره و با دهن باز به منظرهی روبهروش خیره بشه
باسن مینهو زیادی بزرگ شده بود یا جیسونگ داشت توهم میزد؟
بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه دستش به سمت باسن مینهو هدایت شد و محکم روش فرود اومد طوری که مینهو به جلو پرتاب شد.
سکوت عجیبی خونه رو فرا گرفت.جیسونگ سرجاش خشک شده بود،جرئت تکون خوردن نداشت!اون همین الان چه غلطی کرده بود؟!اوه خدای من. رسما عقلشو از دست داده بود!حالا باید به مینهو چه توضیحی میداد؟
مینهو تکونی نمیخورد انگار که داره اتفاق افتاده شده رو تحلیل میکرد بعد از ۱ دقیقه آروم سرشو به طرف جیسونگ برگردوند و با چشمهای گرد شده بخاطر شوکی که کار پسر بهش وارد کرده بود بهش خیره شد
"این دیگه چه کوفتی بود؟"
مینهو با حیرت پرسید و کاملا به طرف جیسونگ برگشت.
جیسونگ مثل یک ماهی دهنشو باز و بسته میکرد اما صدایی ازش خارج نمیشد،نمیدونست باید چی بگه..
"م-من..خب ..اممم..امم"
چشمهاشو روی هم فشرد
" من اصلا دلم خواست اسپنکت کنم! مگه ما تو رابطه نیستیم؟من حق اینو دارم که هرکاری بخوام باهات بکنم!"
با شجاعتی که نمیدونست از کجا نشات گرفته داد زد و با گامهای بلند از اشپزخونه خارج شدمینهو بهت زده به جای خالی جیسونگ خیره بود.جیسونگ چش شده بود؟معمولا مینهو اینکارارو میکرد و الان..براش فقط تازگی داشت و عجیب بود! انتظار این وجهه از جیسونگ رو نداشت..جیسونگ قرار بود عوض بشه؟ اگه از باتم بودن خسته شده بود چی؟مینهو نمیتونست جیسونگ تاپ رو هضم کنه!
سرشو به دو طرف تکون داد،داشت فکرهای الکی میکرد،با صدای فر که نشون میداد شیرینی هاش سوختن از جا پرید و هول شده فرو خاموش کرد.به شیرینی های سوختهاش نگاهی انداخت و لبهاش اویزون شدن. برای سنجاب کوچولوش پخته بودتشون و حالا خراب شده بودن!
ازون طرف جیسونگ کلافه دور خودش میچرخید،واقعا داشت چه اتفاقی میفتاد؟نمیتونست هضمش کنه..فقط از باتم بودن خسته شده بود و دوست داشت تاپ بودن توی رابطه رو امتحان کنه!همچنین خیلی کنجکاو بود که ببینه ورژن باتم مینهو چجوریه!. یا اصلا اون چطور تاپی میشد؟ میتونست مثل مینهو جذاب و سکسی باشه؟اگه اینکار باعث بهم خوردن رابطهشون میشد چی؟
چنگی به موهاش زد و شقیقه هاشو ماساژ داد،باید از فلیکس دوست صمیمیش مشورت میگرفت.فلیکس و دوستپسرش هیونجین یک رابطه واقعی و دوست داشتنی داشتن و کمک گرفتن از اون بهترین کاریه که الان توی این موقعیت میتونست بکنه
گوشیش رو به دست گرفت و به فلیکس تکست داد
"تا یکساعت دیگه کافه همیشگی باش!"
منتظر نموند تا پسر جواب تکستشو بده چون مطمئن بود فلیکس هرطور شده میاد پس با خیالت راحت رفت تا حاضر بشه.
ESTÁS LEYENDO
I want to be a top
Fanficبعد از چند ماه رابطه با مینهو،جیسونگ میفهمه از باتم بودن خسته شده و میخواد تاپ باشه اما مینهو نمیتونه قبولش کنه.جیسونگ تمام تلاشش رو میکنه تا به مینهو ثابت کنه میتونه ی تاپ باشه آیا موفق میشه؟ -