سلام ^^من مبینام . به عنوان اَشلی هم منو میشناسن. اونر چنل هریز استایلرز هم هستم شاید از اونجا بشناسید.
من عاشق نویسندگی ام یا بهتره بگم ایده پردازی. همیشه دلم میخواست فن فیک بنویسم و به هم فندومی هام نشون بدم ولی موقعیتش پیش نمیومد.
من از خیلی وقت پیش این داستان رو تو ذهنم داشتم و نوشتمش. برای به پایان رسوندنش هم مصمم.میخوام بالاخره پابلیشش کنم. به هر حال باید از یه جایی شروع کرد نه؟
من خوشحال میشم نظراتتون رو بخونم و بدونم درباره داستان و شخصیت ها چی فکر میکنین پس لطفا همیشه ووت و نظر بدین ، به دوستاتون هم معرفیش کنید.
درباره فن فیک باید بگم که چون اولین کارمه ممکنه ایراد هایی داشته باشه ولی تمام تلاشم رو میکنم خوب در بیاد.
فن فیک از قبل نوشته شده یعنی اینجور نیست من پارت جدید بنویسم و بزارم. و من وقتی ببینم بازدید خوبی داره ازش میزام.
لطفا زود قضاوتش نکنید شاید از پارت های جلوتر خوشتون اومد. ♡و در آخر امیدوارم خوشتون بیاد و پشیمون نشید.
می تونید تو چنل تلگرام که دیلی لری هست جوین شید. چیزی مربوط به فن فیک هم بشه هم اونجا ، هم تو چنل هریز استایلرز میزارم♡• T.me/HarrysStylersChannel
• T.me/BeachWoodCafe28
YOU ARE READING
His Secret
Fanfictionلویی باز جسارت به خرج داد ، این بار با دو دستش صورت هری رو قاب گرفت. لویی : تاریکی کل وجودتو گرفته هری . بزار من خورشیدت باشم. هری: من یه خورشید دارم فقط گمش کردم. لویی قلبش شکست. چرا هیج جوره نمیتونست هری رو راضی کنه . چرا کمکی ازش بر نمیومد ؟ دیگه...