Chapter31

341 72 24
                                    

[تعقیب سایه ها]

١:۴۵
نگاهش به خون ریخته شده روی کاناپه معطوف شده بود و بدنش به شدت میلرزید.
شوک، افکار وحشتناک و اضطرابی شدید، هر لحظه احساس تنگی نفس رو به ریه هاش القا میکرد.
حالا سرگرد در مقابل هفدهمین مقتول پرونده نشسته بود.
رد گلوله ای که روی دیوار پشت سرش به چشم می‌خورد حکم تاییدی بر این فرض بود که قتل های زنجیره ای ساعت ١:٠٧ بامداد، به داخل منزل مسئول پرونده پا گذاشته.
با ورود پر سر و صدای نیروهای پلیس و لحظه ای بعد شنیدن صدای نگران چان، از بُهت خارج شد.
"جیسونگ... تو خوبی؟"
چشم های سرخش رو بالا آورد و به همکارش دوخت. پاسخی جز سکوت نداشت. فقط و فقط تصاویر بودند که مثل فیلم سینمایی از مقابل چشم هاش میگذشتند.
سوالاتی درون ذهن خسته اش میچرخید. آیا باید ادامه میداد؟
باید قوی می ایستاد و مثل همیشه وانمود می‌کرد که حوادث زندگی زانوهاش رو سست نکرده؟
اما اگر قرار نبود حتی این بار اشک بریزه، پس چه زمانی نوبت به قلب خسته اش می‌رسید تا از شر احساساتش خلاص شه؟!
با تلنگر چان، نگاهش رو از جسد گرفت: من کشتمش.
"چه اتفاقی افتاده؟"
بغضش رو فرو خورد و پلک هاش رو فشرد: وقتی وارد اتاق شدم روی کاناپه نشسته بود.
ساعد دست راستش خونی بود.
به جیب کتش اشاره کرد، انگار میخواست چیزی رو بهم نشون بده. زمانی که خواستم جلو برم اسلحه رو به سمتم نشونه رفت.

"و تو هم بهش شلیک کردی؟!"

"همزمان شلیک کردیم. اون به دیوار پشت سرم و من به بازوی اون."

چان نفس عمیقی کشید و مرد بهت زده‌ی مقابلش رو در آغوش گرفت: میدونم تا به حال به کسی شلیک نکرده بودی اما بابت این موضوع خودت رو سرزنش نکن.
جیسونگ خواست جوابی بده که با صدای سونگمین متوقف شد.

"سرگرد... مقتول مقابل شما دارو یا قرصی نخورد؟"

"نه. فقط بهم نگاه کرد."

"علائم تشنج و خفگی... روی انگشت مقتول هم پودر سفید رنگی هست که باید توی آزمایشگاه بررسی بشه اما حدس میزنم مقتول سیانید مصرف کرده."

جیسونگ اخم پررنگی از روی دقت کرد: یعنی قبل از رسیدن من خودش رو مسموم کرده؟

"قطعا همینطوره. مصرف این ماده توی زمان بسیار کمی کشنده است و اگر مقتول موفق به این زمان بندی شده به طوری که موقع ورود شما به قدری هوشیار بوده که از سلاح استفاده کرده، پس از ساعت دقیق رسیدنتون به منزل خبر داشته."

چان ابرویی بالا انداخت: پس سرگرد تحت تعقیب بوده.
"درسته. و احتمالا مقتول اصلا قصد کشتن سرگرد رو نداشته."
"چطور؟!"
سونگمین نگاهی به جیسونگ که در سکوت و با دقت به مکالمه اش با چان گوش سپرده بود انداخت: اگر همه چیز انقدر با دقت برنامه ریزی شده که ارزش ریسک مصرف سیانید رو داشته، پس قطعا فردی که سرگرد رو تعقیب کرده از حضورش داخل منزل مطمئن بوده. این یعنی به قدری نزدیک بوده که درصورت شکست عملیات، خودش وارد عمل شه.

Secret in their eyesWhere stories live. Discover now