save us | محصور شده

352 27 11
                                    

این قسمت = محصور شده

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

گاهی بشریت مسلتزم یک دانسته اند
دانسته ای که داستنش برای نجات یافتن است .
بدهی این آن است که آیا ناجی یا منجی ای وجود دارد که از روی سفیدی دل بسوزاند و نه از روی مستفیضی؟

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

at 9:46 a.m
(ساعت نه‌و چهل‌و شیش دقیقه ی صبح )

به محض اینکه زنگ خورده بود در کتابش رو با حرس کوبوند دلایل زیادی برای عصبی بودنش وجود داشت
یکیش این بود جونگکوک صندلیه پشتش رو صاحب بود و همیشه اذیتش میکرد .

تسا اینبار مچ پسر رو حین رسوندنِ دستش به باسنش ، گرفت

+ کوک به کارت ادامه نده ، از کل کلاس هیچی نفهمیدم .

همین انتظار رو هم داشت‌ که فقط با خنده جونگکوک رو به رو بشه .
تسا برای گفتن چیزی دهن باز کرد اما صدای جک باعث شد از حرف زدن منصرف بشه
با چشم هاش به جونگکوک اشاره داد که بعدا به حسابش میرسه .

- بچه ها خوشحالم که این کلاس هم تموم شد

تسا کاملا رو برگردوند و تو لحظه ای از حالت فوق وحشی به یه دختر آروم تبدیل شد .
این مشکلی بود که باید بعدا خودش حلش میکرد و دوست نداشت بچه ها چیزی در موردش بفهمن .

جونگکوک طبق عادت هاش پیش میرفتو تسا رو حین کلاس ها اذیت میکرد تا مجبور بشن بعدا باهم درس بخونن .
این بهونه ای بود برای جونگکوک تا فقط سر کلاس حوصلش سر نره .

الان هم وقتی بقیه بچه ها هم به اون سه نفر ملحق شدن بیخیال فکر کردن شد

بورلی که داشت صندلیشو کنارصندلیه تسا تنظیم میکرد ، برای صحبت کردن پیش قدم شد

+ نمیریم محوطه ی کالج ؟

که کارن در جوابش گفت

- بهتره تا کلاس بعدی اینجا بمونیم امروز هوا ابریه

درست میگفت امروز هوا آنچنان خوب نبودو آسمون از ابر های تیره پر شده بود
این وایب برای جونگکوک لذت بخش بود

+ جونگکوک ؟ نمیخوای در مورد پیامی که دیشب دادی بیشتر حرف بزنی ؟

بریتنی با شوق زیاد حرف زده بود که باعث شد بچه ها کمی تعجب کنن
اما در نهایت جونگکوک پیرسینگ لبشو بین انگشت هاش گرفت و گفت

- عمم نمیدونم باید چه زمانی از خوابگاه به اونجا بریم که کسی متوجه ما نشه 

- تا جنگل خیلی راهه

تسا میتونست تا حدودی از نقوش تو ذهن جونگکوک سر در بیاره اما به هر حال اون همین هیجان رو میخواست مگه نه ؟
پس زاده ی افکارشو رو دهنش پیاده کرد

𝐬𝐚𝐯𝐞 𝐮𝐬 | jungkook Where stories live. Discover now