روی یکی از نیمکت های حیاط ، کنار چان نشسته بود و از ماجراهای روزانه اش تعریف میکرد .
از وقتی با چان آشنا شده بود ، کم کم به پرحرفی و داستان تعریف کردن هم عادت کرده بود .
پسری که کنارش نشسته بود ، با دقت به حرف های چندان بی اهمیت فلیکس گوش میداد و همزمان از بیسکوئیت خوردنش لذت میبرد .
+ لینو کلی چیزی خریده بود تا برای صبحونه بخوریم ، یکم خجالت کشیدم ، خیلی زشت بود یخچال خونه خالی شده بود و پرش نکرده بودم .
- اشکالی نداره عزیز دلم ، لینو اصلا این جور مسائل رو جدی نمیگره ، خیلی پسر خوبیه
+ میدونم ، ولی زشت بود ، خجالت کشیدم
- خب نباید بزاری یخچال خالی بشه ، یخچال همیشه باید پر باشه ، دفعه بعدی زودتر برو خریدبا تموم کردن حرفش ، دستی به موهای فلیکس کشید و نوازشش کرد تا احساس خجالت پسرک رو از بین ببره .
خیلی زود جواب داد و فلیکس با خیالی راحت بحث رو به سمت چان هل داد .
+ تو چیکار کردی ؟ دیروز کار خاصی انجام ندادی ؟
- من....من چیکار کردم ؟از قصد تظاهر به فکر کردن کرد و خیلی سریع گفت
- کل روز رو به یه جوجه طلایی فکر میکردم
پسرکی که کاملا جدی بود با شنیدن جواب لوس چان اخم هاش رو توهم کشید و به سختی برای قایم کردن لبخندش تلاش کرد .
+ آیش...جدی پرسیدم
- منم جدی گفتم...من به یه جوجه طلایی خیلی بانمک فکر میکردم
+ خب بهش زنگ میزدی ، چرا فقط بهش فکر کردی ؟با شنیدن این جواب چان کمی شوکه شد و خیلی سریع پرسید
- این کارو بکنم ؟ فکر میکردم ممکنه مزاحم کار کردن و درس خوندنت بشم
+ نه ، من برای تو همیشه وقت دارم...با تو که حرف بزنم حالم خوب میشه
- پس هروقت دلم برات تنگ شد ، بهت زنگ میزنمپسرک جدی بالاخره شوخ طبعیش فعال شد و با ذوق گفت
+ من هم جواب میدم و برات جیک جیک میکنم
- آاا ، من اون موقع میمیرم
+ چرا ؟!
- چون تو خیلی کیوتی ، قلبم تحمل ندارهبا این حرف چان ، لبخندی پر از غرور روی لب پسرک نشست و به چان خیره شد .
خیلی طول نکشید تا چان متوجه اون نگاه و لبخند مرموز بشه .
با دیدن لبخند مرموز فلیکس شروع به خندیدن کرد و گفت
- چته ؟ چرا اینجوری میخندی ؟
در عرض یک ثانیه چهره پر از غرور و شیطنتش بانمک شد و با لبخند شیرینی صدای جوجه درآورد .
+ جیک جیک !
- یااا...نمیتونم....خیلی بانمکیاونقدر تحمل بانمکی فلیکس براش سخت بود که خیلی سریع چشم هاش رو بست و نفسش رو با قدرت بیرون داد .
YOU ARE READING
[ My Lost Angel ]
Random[ فرشته گم شده من ] کاپل 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒍𝒊𝒙 ~♡ پسرک سرد و بی روحی که به زندگی با طعم تلخ عادت کرده ، بعد از انتقالش به مدرسه جدید با پسری آشنا میشه که باعث تغییرات زیادی توی زندگیش میشه . یعنی میتونه زندگی خوبی کنار اون پسر داشته باشه ؟ 𝐅𝐞𝐥𝐢𝐱 × 𝐁...