سر کلاس نشسته بود و تلاش میکرد نکته های درس رو کنار کتابش بنویسه .
اما برخلاف فلیکس که به سختی مشغول نکته نویسی بود ، پسری که کنارش نشسته بود ، با آرامش نقاشی میکشید .
با تموم شدن نقاشیش که چهره فلیکس بود ، لبخندی روی لبش نشوند و کتابش رو بلند کرد .
کتاب رو به سمت فلیکس گرفت تا پسرک نگاهش کنه ، اما فلیکس نگاهش رو مشغول معلم کرده بود .
برای همین به محض بلند کردن کتابش ، با صدایی آروم ، پسرک رو صدا کرد .
- فلیکس
با شنیدن صداش از سمت راست ، بالاخره نگاهش رو چرخوند و به هیونجین نگاه کرد .
وقتی چهره نقاشی شده خودش رو که با مداد ساده روی متن های درسی طراحی شده بود دید ، ناخودآگاه درس و کلاس رو از یاد برد .
فقط غرق نقاشی پسر شده بود ، از اونجایی که نمیدونست هیونجین توی نقاشی اینقدر استعداد داره ، کمی غافلگیر شده بود .
اما چیزی که بیشتر چشم هاش رو گرفته بود ، نحوه نقاشی پسر بود .
هیونجین جوری پسرک رو کشیده بود که به نظر میرسید مدلش یه الهه بوده . حتی کک و مک های صورت فلیکس رو به شکل ستاره های آسمون و کهکشان نقاشی کرده بود .
از اونجایی که سر کلاس بودن و نمیتونستن با صدای بلند حرف بزنن ، هیونجین بازم با صدایی آروم گفت
- خوب شده ؟
+ آره...خیلی قشنگه
- دوستش دار..قبل از اینکه پسر جمله اش رو تموم کنه ، صدای معلم خانمی که درحال تدریس بود بلند شد و کلافه گفت
- هیونجین عزیزم ، اگه گوش نمیکنی برو بیرون
- ببخشیدبعد از شنیدن معذرت خواهی پسر دوباره به تدریسش ادامه داد اما پسر قصد تسلیم شدن نداشت ، کلا علاقه ای به درس نشون نمیداد .
بی توجه به معذرت خواهی بی معنیش ، کتابش رو روی میز گذاشت و دوباره مداد دست گرفت .
بلافاصله کنار نقاشیش جمله ای نوشت و دوباره کتابش رو به فلیکس نشون داد .
- دوستش داری ؟
برخلاف هیونجین که سعی میکرد کمترین توجه رو از معلمش دریافت کنه ، فلیکس به کل حضورش توی کلاس رو فراموش کرد و با تن صدایی متوسط گفت
+ عاشقش شدم ، خیلی خوبه
هیونجین به محض شنیدن صدای بلند فلیکس ، کتابش رو روی میز گذاشت و به ظاهر خودش رو مشغول درس خوندن کرد .
اون لحظه اگر ازش میپرسیدن فلیکس رو میشناسه یا نا ، قطع به یقین جواب منفی میداد .
همون لحظه معلمی که از اظهار نظر غیرمنتظره فلیکس شوکه شده بود ، با تعجب به پسرک نگاه کرد و بعد از مکثی طولانی گفت
ESTÁS LEYENDO
[ My Lost Angel ]
De Todo[ فرشته گم شده من ] کاپل 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒍𝒊𝒙 ~♡ پسرک سرد و بی روحی که به زندگی با طعم تلخ عادت کرده ، بعد از انتقالش به مدرسه جدید با پسری آشنا میشه که باعث تغییرات زیادی توی زندگیش میشه . یعنی میتونه زندگی خوبی کنار اون پسر داشته باشه ؟ 𝐅𝐞𝐥𝐢𝐱 × 𝐁...