خمیازه ای کشید و تلویزیونش رو خاموش کرد
از جاش بلند شد و همونطور که دست چپش رو کش میداد تا عضله هاش باز بشه پهلوش رو خاروندچشماش واسه خوابیدن فریاد میزدن و جونگین کسی نبود بهشون نه بگه
سمت اتاق نازنیش راه افتاد اما هنوز واردش نشده بود که صدای محکم کوبیده شدن چیزی از بیرون باعث پریدن خوابش شدچشمای خمارش از لرزش کوتاه زمین گرد شد،دو سه دقیقه ای همونجا وایساد و وقتی دوباره همچین صدایی نشنید سمت در رفت تا سر و گوشی آب بده
با بیصدا ترین حالت ممکن درو باز کرد و فقط سرشو بیرون برداطراف راهرو رو دید اما چیزی جز یه پیشی کز کرده کنار آسانسور ندید
حدس از روی موها و گوشای سفیدش سخت نبود پس درو کامل باز کرد و بالا تنش رو به بیرون هدایت کرد_یولی اونجا واسه چی نشستی؟
سر چانیول با شنیدن صدای دکتر هرماهه اش بالا اومد
فین فینی کرد و با ناله اسم جونگین رو صدا کرد+نیــــنی هیــــــونگی...ددیم رفت!
_بیا تو ببینم چیشده
چند دقیقه بعد چان فین فین کنان توی کاناپه پفی_خرسی نینی هیونگش فرو رفته بود و داشت هات چاکلت داغش رو میخورد
ولی حتی اون کاناپه گوگولی یا حتی هات چاکلت خوشمزه که تو ماگ عروسکی بودن هم نبود ددیش رو جبران نمیکردن_آممم یولی؟
سر یول با شنیدن اسمش بالا اومد و سوالی به شخص جلوش زل زد
_تو سهون رو میشناسی درسته؟
+منظورت هون هونی قشنگمه؟آره اون بهترین دوست یولیه!
با یادآوری صورت بی حس و سرد هون هونیش لبخند قشنگی زد
احتمالا میپرسید چرا صورت بی حس و سرد مگه نه؟خب باید بهتون بگم که تو مغز یولیمون فقط همچین تصویری از سهون ثبت شده!_با خانواده اش زندگی میکنه یا نکنه مستر داره؟
چانیول شونه اش رو بالا انداخت و ماگ خالیش رو روی میز گذاشت
+فک کنم هون هونی مستر داره اما چیز زیادی ازش به یولی نمیگ-وایسا...تو هونیم رو از کجا میشناسی؟
چشماشو ریز کرد و با عصبانیت لباشو بهم فشار داد
جونگین لبخند ریزی زد و کوسنشو بغل کرد
_خب سهون دوست منم هست
+نخیرم هون هون فقط دوست یولی و هیونیه...بعدشم اگه دوس توهم هست خودت ازش بپرس مستر داره یا نه!
با تخسی و حالت قهر دستاشو تو سینه اش گره زد و سرشو سمت مخالف نینی هیونگش چرخوند که همون لحظه صدای محو آسانسور گوشاشو سیخ کرد
با چشمای گردش از جاش پرید و سمت در یورش برد
+فک کنم ددیم اومد!
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐟𝐚𝐧𝐟𝐚𝐧 𝐢𝐬 𝐦𝐲 𝐮𝐧𝐢𝐜𝐨𝐫𝐧🌈🦄
Фанфикاسم:ددی فنفن یونیکورن منه🦄🌈 کاپل:کریسیول،کایهون،لِیبک(ییشینگ و بکهیون) ژانر:فلاف🍥رمنس🍓هایبرید🐾ددیکینک🧸فانتزی🌸روزمره روزهای آپ:متوقف شده نویسنده:fairy🦋 "+ددی ددی من امروز یه چیز بزرگی و فهمیدم! ییفان سرشو از داخل برگه ها بلند کرد،یولی رو دی...