از ماشین پیاده شد و کلاه سرشو روی آسفالت زمین مسابقه پرت کرد. انتظار اینو نداشت که هیچوقت نتونه برنده بشه! امروز واسه ارامشش یه برد لازم داشت که ازش دریغ شد.
بکهیون با همون وقار همیشگی از ماشین پیاده شد و از کنار کلاه پرت شده چان گذشت و همونجوری که باد موهاشو عقب میزد و آفتاب باعث خط شدن چشماش میشد گفت:
+ نمردیم و عصبانیتتو دیدیم!
چانیول بدون اینکه نگاهشو به ساحره کنار دستش بده گفت:
- خودتم میدونی بیون. این کاسه مدتهاست لبریزه. حتی وقتی کاسه رو دست کسی دیگه دادن، همونقدر لبریز بود. حتی نفرت درونش خالی نشده بود. و من دوباره انعکاس خودمو تو شفافی این نفرت دیدم.
بکهیون دستشو روی شونه چانیول گذاشت و چانیولو سمت خودش برگردوند. محکم و مقتدر توی چشمایی که همیشه خشمگین اما همیشه آروم بود نگاه کرد و گفت:
+ گاهی وقتا دلم میخواست توی تیم هک بودم. یه شب یه جادویی چیزی پیدا میکردم میومدم تو مغزت رییس. میومدم تمام حافظتو هک میکردم دیلیت میکردم تموم شه این افسار تنفری که دور گردنته. اما تو منو ساحره کردی!
چانیول نگاهی به ساحره تیم کرد و درحالی که میدونست بکهیون فهمیده درحال انالیزشه گفت:
- من تورو ساحره نکردم بیون! تو ساحره بودی. مهم نیست روزه یا شب، تو همیشه میدرخشی! چشمات برای تسلیم کردن آدما زیادی مظلومه! دستات رویاهای هاتی توی ذهن بقیه میسازه. لبات فرم اغوا کننده ای داره مخصوصا وقتی نیمه باز میذاریشون و بعد با یه چشمک، یه نیشخند میزنی و بعدم لبخند کاملتو نشون میدی. وقتی موهات رو فارغ از رنگی که دارن، جوری حالت میدی که انگار دقیقا اومدن تا فریب بدن و در اخر، زبونت بیون! زبونت ساحره اصلیه!
بکهیون خندید و دستاشو از شونه چانیول برداشت و گفت:
+ خوبه. خوبه که اینطوری بنظر میام. این ینی همه چیز درست پیش رفته، اگر همینارو معشوقم بهم میگفت بهترم میشد. اما فعلا دارم بجای عشق بازی واقعی، جسد زیر میکنم.
حرفشون با صدای تیری که توی پیست رالی پیچید قطع شد و توجهشون سمت صدا برگشت.
سهون بدون کلاه و لباس رانندگی جلوی چرخ ماشینشون وایساده بود و با هفت تیرش، چرخو پنجر کرده بود و خونسرد نگاهش میکرد. پلک زدنشم اروم بود انگار نه انگار چرخ ماشین تیمشون رو سوراخ کرده! اونم ماشین تیم اسنایپرا! مجهز ترین ماشین.
سوهو اون سمت ماشین بود که طرف صندوق رفت و همون موقع صدای تیری که توی چرخ بعدی خالی میشد پیچید. در صندوقو باز کرد و بی اعتنا به سهون ریلکسی که حین رد شدن از پشتش، باسنشو چنگ زد، اسلحه شو برداشت روی دوشش انداخت و همون وقتی که درو بست، چرخ بعدی عقب هم پنچر شد.
YOU ARE READING
Reincarnation In The Murder Shop(Manhunt)| تناسخ در مغازه قتل(شکار انسان)
Mystery / Thrillerداستان دنیایی که قاتلاش، قهرمانان ملی کشور حساب میشن. مغازه قتلی که توی خودش ۱۲ نفر رو جا داده تا بشن بهترین قاتلای کشور. از بین اونا هیچکس نمیدونه داستان زندگی قبلیشون چی بوده جز رییس... اون تنها کسیه که میدونه زندگیش چجوری بوده و چرا اینجا تناسخ ک...