چنگی از رون پای سهون بالای سرش گرفت تا خیره خیره نگاه نکنه و بره یه جعبه دستمال کاغذی جدید بیاره.
تائو کمی سرم خوراکی به خوردش داد و آروم پشتشو نوازش میکرد تا کمتر گریه کنه. کاری که اعضای این تیم واقعا بلدش نبودن اما خب چاره چی بود!
سوهو دستمالو از دست سهون گرفت و بازش کرد و به دختر روبرو داد تا با صدای بلندی توش فین کنه و صورت همه رو توی هم ببره.
چن ته مونده سیگارشو با پشت کفش پاک کرد و توی لیوان قبلی آب و قندی که تائو به دختر داده بود انداخت و دست به سینه رو بهش پرسید:
+ تو اولی بودی؟
دختر دستمال بعدیو از جعبه چنگ میزد که گفت:
- نمیدونم
+ آخری چی؟
- نمیدونم
کلافه نگاهش و از دختر گرفت و کاغذ و خودکاری رو جلوش گذاشت:
+ هرچی اطلاعات داری ازش بنویس.
مغازه سوت و کور بود و دختر گریون یک ساعتی بود که مغازه رو ترک کرده بود. همه توی مغازه بودن. شیومین بعنوان محافظ تیم در حال عوض کردن قفل در بود و تصمیم داشت با بالا بردن امنیت اینجا خودش کمتر دخیل باشه و بیشتر همون راننده قاتل باشه... چن پشت سیستم روشنش درگیر پیدا کردن اطلاعات بود و کدهای مخصوصی که پیدا میکرد برای هک رو، به لوهان میداد تا با سیستم دیگه ای وارد بشه. تائو کیف همراشو از اول میچید و لی داشت برای مغازه مقداری مهمات سفارش میداد. سهون هفت تیر خالیشو زیر چونه سوهو گذاشته بود تا سرش برای بوسه بالا بیاد و کیونگسو زنجیر دور دستشو دور کمر کای اندازه میگرفت و خیلی جدی راجب ارتباط دور کمرش با سایز دیکش صحبت میکرد. بکهیون دنبال طرح تتو برای انگشتاش بود و چانیول بدون اهمیت به هیچکدوم توی بار نشسته بود و از طعم سیگار و ویسکی لذت میبرد... جدیدا بی اعصاب تر از قبل بود و سعی میکرد دور شه تا مخرب نباشه... حس میکرد عمیقا وقتشه خودشم آدم بکشه اما میدونست نه تنها اینجوری آروم نمیشه بلکه ممکنه فقط حریص ترش کنه... خودشو گول نمیزد... زندگی قبلیشو به یاد داشت... اونجا قاتلا هیچوقت قهرمان نبودن...
لوهان از پشت میز بلند شد دستکشای چرمیشو بیرون کشید و گفت:
+ یارو کلا تو کار تجاوزه. کارش فقط به همین دختره ختم نمیشه. محض اطمینان شماره دوس دخترای قبلی و بعدیشو میفرستم براتون. کی میره سراغش؟
نگاه همه سمت چانیول برگشت. کمی ویسکی رو مزه کرد و پشت میز بار رفت تا یه کوکتل مشتی برای خودش بسازه و گفت:
- اسنایپرا
خوشحالی تیم اسنایپرا با صدای هفت تیر سهون و اسلحه بزرگ سوهو که بهم میخورد، نشون داده شد.
سهون خشاب هاشو پر کرد و دو طرف کمرش دوتا هفت تیر جاساز کرد و موهاشو بالا زد و کلاهشو سرش گذاشت و ماسکی از جیبش برداشت روی صورت خودش و یکیم روی صورت سوهو تنظیم کرد و همونجوری که پشت دوس پسرش با اون تفنگ همقد خودش، از مغازه خارج میشد گفت:
YOU ARE READING
Reincarnation In The Murder Shop(Manhunt)| تناسخ در مغازه قتل(شکار انسان)
Mystery / Thrillerداستان دنیایی که قاتلاش، قهرمانان ملی کشور حساب میشن. مغازه قتلی که توی خودش ۱۲ نفر رو جا داده تا بشن بهترین قاتلای کشور. از بین اونا هیچکس نمیدونه داستان زندگی قبلیشون چی بوده جز رییس... اون تنها کسیه که میدونه زندگیش چجوری بوده و چرا اینجا تناسخ ک...