𝗦𝟭;𝘂𝗿 𝘁𝗵𝗲 𝘀𝘁𝗮𝗿🚫

259 29 12
                                    

🚫این پارت کاملا دارای اسمات/الفاظ رکیک/متحوای باز جنسی هست ، لطفا با اگاهی خودتون بخونید

در کلمه ای که میتوانستم شرایطم را توصیف کنم ؛ ما گیر افتاده بودیم!

بیشتر ان جمله ای بود که میدانستم عزیزِ جانم با پشیمانی در دلش افسوس خوران زمزمه میکند.

اما او چه میدانست از این قلبی که باز تخس بازی اش گرفته بود و مِنَت میکشید از ذهنم تنها برای نیم نگاهی به معشوقش!

او مانند همیشه زیبا شده بود ، دستان کشیده و ظریفش در زیر ان تیشرت مشکی رنگ به رنگ کشیده شده بود و چشمان خمارش با کَند و کاو اطراف سعی در ازادی داشت ، نمیتوانستم تحمل کنم که انچنان با تیشرت مشکی پوشی تنها در پاسی از نصف شب ،  این گونه پرستیدنی و چشم گیر است!

مرد من تو قاتل میخواهی باشی؟
اخر دیگر میدانستم این  قلبم است که هر بار گرفتار سندروم عشق نادر توست.

تو زیباترین و شیفته کننده ترین اشتباه این دنیایی!

به ساعت خیره شدم و پلک هایم را به ارامی روی هم گزاشتم ، همینگونه که تهیونک من را میدید و هر بار زیر لب زمزمه ی طنازی پلک هایم را به رخم میکشیدم!

پاسی از نیمه شب گذشته بود.

تهیونگم کمی به ان طرف و این طرف با کلافگی قدم بر میداشت ، نمیدانستیم چگونه این قسمت از اتاق بیدار شده بودیم در حالی که هر دو در خواب غرق در اتاق خود بودیم!

نور ماه سایه ی درخشانش را به اتاق مینداخت و کمی ان را مزین میکرد ، نمیترسیدم ، ترسی در وجودم نمیتوانست خانه کند وقتی عزیز جانم اینجا کنار من در حال قدم زدن است.

طاقت نیاوردم ، اخر چگونه میتوانستم ببینم مرد من کلافه در حال قدم زدن است و کمی بعد ممکن است سرگیجه بگیرد؟!

دستانم را به سمت صورتش بردم ، میدانستم پسم میزند و زد!

با شتاب دستانم را به عقب راند ، کمی تلو تلو خوردم و نگاه مملو از غمم را به صورتی پرستیدنی دوختم که این بار کمی عصبی بنظر می امد.

این کفر بود اگر میگفتم نمیخواهم گونه های سرخ از فرط عصبانیتش را بوسه باران کنم و او تنها مرا در بین بازو هایش بگیرد؟!

چشمانم دو دو میزد و تمنای اشک را داشت اما نه زمانی که او صدای فریادش را به گوشم میرساند ، عزیزِ من باید ارام میشد!

″دستتو به من نزن فهمیدی؟! معلوم نیست اون عوضیا چرا منو با تو! با تو اینجا تنها گزاشتن!″

میدانستم در پس ان نگاه شیفته ی چند ساعت قبلت قرار است طوفان شنی بپا خیزد و چشمانم را اشک بار کند!

جرعت کردم به جلو تر قدم بر داشتم و دستانش را به بالا گرفتم.

گرم بود و به نظر کمی داغ.

❢ 𝗦𝘄𝗲𝗲𝘁 𝗕𝗲𝗻𝗲𝗳𝗶𝘁 ❢Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt