𝗦𝟮;𝗜'𝗹𝗹 𝗰𝗵𝗮𝗻𝗴𝗲 𝘂 𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴.

73 11 8
                                    

روز نوزدهم از این ماه سردِ غم زده ، فوریهِ عزیز!

باید به سردی همین روز به تو سلامی دهم هیونگ؟! شاید لبانم هم شدند تکه یخی که اوایِ کلمات حتی ان را گرم نمیکنند.

امروز روی کلماتم با این قلم است.

ساعات روز را با چسبٌ لبخند بر روی صورتم گذراندم ، حتی ان چسب هم مانند حال من دیگر تمام شده.

طلوعِ امروزِخورشید؛ اما خوشحال بود!

ان خورشید که گویا به من فخر فروشی میکرد  لبخندی به لب داشت به معنی واقعی کلمه  ؛ حقیقت!

هیونگ؟! حقیقت چی بود؟! تو اون دختر رو برای چی میخواستی؟!
هیونگ؟!  صدات میزنم اون هم زمانی که صدایِ ساکت این علاقه را نشنیدی.

تنها سهم من امروز از تو هم گرفته شد ، میگویند عاشق که بشوی پیمانه جانت پر میشود اما پیمانه داشتنت از دیگری مانند اشک هایت جاری و تهی!

راست میگویند ، امروز تنها فرصت دیدارم با رویِ ماه تو همان صبحی بود که خواب به چشمانت مهمان شده بود.

حسودم هیونگ!
برای تو من حسودی بیش نیستم!

خداوندِ مسیح و خود را دست میبوسم حتی اگر قرار است برای تو حسودی و خودخواه بودن من را میزبان قعر جهنم کند.
اما من را به تو ربط دهد!

همان خوابی که به ان حسود ترین بودم هم دیگر مال من نبود تا از چشمانت دریغش کنم و لبخند به لبت اورم، جین هیونگ نمیدانم از کجای امروز پیدایش شده بود در دست ان دختر!

و تو که برای من خواب الود بودی  ، برای ان دختر به سمتم برگشتی!
″خوبم جونگکوکا!!!؟ وای موهام! پسر بیدارم کن! کجایی پسر؟ اوه-س-سلام!″

و من دیگر کلماتی که برای من بودند را نداشتم.

چشمانت در دیدار با ان دختر شدند ستاره ای چشمک زن و چشمان من شد شب طوفانی.

دست هایت لرزشی گرفتند که برایت گویا شیرین بود و من دیگر دستانی که ارزوی گزفتن دست هایت را داشت را فراموش کرده بودم.

هیونگ تو ان دختر را به اغوش کشیدی و سرما قلب من را به اغوش کشید.

او گرم بود؟!
او خوب بود؟!
حسی خوب به ان دختر دارم هیونگ.

اما در همان زمان از چشم هایش که برای تو بی حس بود ترس برداشته بودم.

اخر معشوقهِ عزیزِ من ، چگونه میتوانستم خوب باشم با ان دختر.  با کسی که دستانت ، چشمانت ، جانِ من را ربوده؟!

تو با ان دختر رفتی حتی فرصت اشنایی با کسی که دلم اورا رقیب صدا میزد نداشتم!

شاید هیچ گاه او رقیب من نبود هیونگ!

به هر حالتی من تورا نداشته ام ، ادم برای چیزی که هیچ گاه نداشته ادعای مالکیت میکند؟! به همان خداوند قسم که دلم میکشند.

من نکن تهیونگ من!
کاش تو میشدی صدای این حنجره ی بیجرعت برای به گوش رساندن احساسات این قلب شکسته!

در این نوجوانی مملو از عشق تو ، جین هیونگ ان روز اغوشش را به من هدیه داد.

ولی ای کاش مبشد هدیه اورا نگیرم و بهانه گیری از ان  هدیه اغوش تو را داشته باشم!

تو بهانه ام میشدی تهیونگا؟!

در اعماق قلبم تو بهانه بودی ،  زمانی که به همه گفتم به دستشویی طبقه بالا میروم زمانی که دست دخترک را بوسیدی و او با خجالت برای تو تبسم کرد.

تو بهانه بودی زمانی که در کلاس ادبیات کره ای تنها موهایم را بهم ریختی و نشستن کنار ان دخترک قلبم را هم بهم ریختی.

اما بهانه هایم در اعماق وجودم اسیر بودند و من نیز خود زندانیِ عشق تو!

بی رحم بودی تهیونگا!

اما لبخند مهربانت میشد مرحم بر روی زخم هایم برای رهایی از زندان عشقت!

تو! پادشاهِ بی خبرِ قلبِ من بودی که امروز با ملکه مورد علاقه ات ندیمه عاشقت را به فراموشی سپردی.

به تو گفته بودم که ملکه ات تنها با تو قدرت میگیرد اما من دنیا را به هم میدوزم تا قدرت به پادشاهم دهم؟!

روز با فخر فروشی تو و خورشید گذشت ، تو حتی از من خداحافظی نکردی تهیونگا ، یونگی هیونگ برایم اشک ریخت ، شاید باورت نشود اما او من را در اغوشش برگرداند و گزاشت با یکدیگر شویم اقیانوسی از اشک!

این روزِ نحس اغوش ها برایم روانه صف بودند تا من ان هارا قبول کنم اما...تهیونگا؟ نمیشد من در صف اغوش تو باشم؟!

به خانه رفته بودم ، به مادرت ، خانم کیم ، زنگ زدم او گفت تو بسیار امروز مشتاق بودی و لبانت شاد تر ، درس هایت را زودتر نوشتی و در حال درست کردن کادویی هستی گفتم میخواهم صدایش را بشنوم او با مهربانی گفت که گفته ای دستت بند است.

میخواستم در دل ارزو کنم کاش مانند مادرت بودی تهیونگا!

اما اگر تو ان بودی من هیچ گاه عاشق چنین قلبی با این لبخند نمیشدم!

تهیونگا؟!
فکر کنم نخوام از تو دست بکشم ، حتی وقتی هیچ هدیه ای نداری به من بدهی!

خودم میشوم مراسم ناخواسته ای که خودم به تو کادو دهم.

امشب خود را متولد میکنم و فردا جشنی میگیرم که کادوی تو به من کمی دلدادگی باشد ، حتی اگر دیر به من برسد!

عشق همین بود مگر نه تهیونگا؟..

خسته ام! باز هم خسته ام ، قرار نبود نامه ی دومم بع این سان مملو از خستگی شود ، اما به تو قولی میدهم که اگر زیرش بزنم انگشتم را قطع کنم! همانی که همیشه با تو قول میبستم!

من تغییر نمیکنم! اما تورا تغییر میدهم که من را بخواهی!

این منِ عاشق برای تو ببری میشود که مقلد ترین است!!

══════◄••❀••►═════

❢ 𝗦𝘄𝗲𝗲𝘁 𝗕𝗲𝗻𝗲𝗳𝗶𝘁 ❢Where stories live. Discover now