~• 6 •~

1.1K 271 14
                                    

روز تعطیل بود و جونگ‌کوک بی‌کار. هی الکی توی خونه راه می‌رفت، هر ده دقیقه یه بار در یخچالو باز می‌کرد و بدون اینکه چیزی برداره دوباره می‌بستش.

تلویزیونش که الکی روشن بود، صحنه‌ای از یه فیلمو نشون می‌داد که دختر و پسر داشتن هات چاکلت می‌خوردن. فاک! جونگ‌کوک یهو بدجوری هوس هات چاکلت کرد. کتش رو برداشت و به اولین جایی که به ذهنش رسید رفت. کافه‌ی امگای موقرمز.

***

جیمین با حرص دستمال رو پشت پیشخان انداخت و زیر لب فاک بی‌صدایی گفت. لیوان‌های نوشیدنی تلمبارشده عین تیر توی قلبش فرو می‌رفتن چون اصلا حال و حوصله‌ی شستنشونو نداشت. از بس راه رفته بود پاهاش درد گرفته بود و خیلی جلوی خودشو می‌گرفت تا به هر مشتری جدید که پا توی کافه می‌ذاشت چشم غره نره.

+ اه ... اصلا چرا انقد مشتری میاد اینجا؟

امگای موقرمز زیر لب گفت و به خودش فحش داد که انقدر قهوه‌های خوبی درست می‌کنه. نه ... کیو داشت گول می‌زد؟

+هاه!  هر آدم عاقلی عاشق کیک و قهوه‌های پارک جیمین میشه.

- به جز من

با شنیدن صدای غریبه برگشت و جونگ‌کوک رو پشت پیشخان دید. جیمین چشماشو چرخوند و خیلی شیک تصمیم گرفت وجود اون آلفا رو نادیده بگیره و دوباره برگشت تا به کار خودش برسه.

- هی!

+ هیس. کار دارم

- منم کارت دارم

جیمین چشماشو چرخوند و دو کاپ رو زیر اسپرسوساز گذاشت و برگشت. یه دستشو روی پهلوش گذاشت و دست دیگه‌اش رو به پیشخوان تکیه داد.

+ بگو

- با همه‌ی مشتری‌هات انقدر خوش اخلاقی؟

+ نه فقط با تو

جونگ‌کوک آهی کشید و لبخند محوی زد. از حاضرجوابی اون امگا بی‌نهایت لذت می‌برد. البته، از کردنشم خیلی لذت برده بود.

- میشه یه هات چاکلت غلیظ برای من درست کنی؟

جیمین ناخواسته لباشو آویزون کرد و چشماشو برای چند لحظه‌ی کوتاه بست.

+ باشه. یه جا بشین چند دقیقه‌ی دیگه حاضر میشه

جونگ‌کوک نیم نگاهی به پشتش انداخت و چون همه‌ی میزهای اصلی پر بود، روی صندلی پشت پیشخان، رو به روی جیمین نشست.

- اون یکیتون کجاست؟

جیمین همزمان با آماده کردن قهوه‌ها، به آرومی جواب داد:

+ مریض بود. نیومد

- یعنی از صبح تا حالا تنهایی داری کار می‌کنی؟

He Is On My Nerves So Bad!Where stories live. Discover now