خب.....شاید یکم زیادی به جیسونگ بی تفاوت نگاه میکرد،تا به الان مینهو متوجه شد که جیسونگ کمی از ماجرای خودش و معشوقش رو میدونه اما هر سری که میخواست با سنجاب رو به روش حرف بزنه اون سنجاب بدون گفتن هیچ کلمهای به اتاق شخصی خودش پناه میبرد و وجود مینهو رو انکار میکرد.
اشتباه از خودش بود یا نباید با جیسونگ ازدواج میکرد یا کلا بیخیال کاساندرا میشد.
درسته که ازدواجشون برای منافع دو کشور بوده ولی.....کی دوست داره بهش خیانت بشه ؟
تو این سه روزی که گذشته بود نتونسته بود رایحهی پرتقال جیسونگ رو حس کنه و این براش وحشتناک بود،ینی تا چه حد کارش روی پسر لوس سلطنتی تاثیر گذاشته؟
_بس کن
تا صدای آروم جیسونگ به خودش اومد و نگاهش رو از نیم رخ پسر گرفت.
انگار با نگاه کردن بهش اذیت میشد.
هردو تو افکار مختلفی غرق بودند.
یکی به اشتباهش فکر میکرد
یکی از به اینکه زمان هیتش رو چیکار کنه!
دو روز دیگه زمان هیتش فرا میرسید و اون اصلا نمیخواست هیتش رو کنار مردی باشه که داشت بهش خیانت میکرد!
شاید باید میرفت پیش برادرش و تو اتاقش از درد به خودش میپیچید؟
فکر خوبی بود یا میتونست بره هتل؟ نه به هتل اعتمادی نیست شاید یکی از کارکن ها تحریک بشه؟ ولی کارکنان هتل تا اونجا که اطلاع داشت همه بتا بودند؟
پس باید یه سری به هتل میزد.
از جاش بلند شد و تلویزیون رو خاموش کرد و دوباره به اتاقش پناه برد ولی این برای خاموش کردن بغضش نرفت. رفت که وسایلش رو جمع کنه تا یه هفته رو اونجا بگذرونه.
.
.
.
.
.
.
.
.
_لی جیسونگ احمق!دقیقا با چمدون کدوم گوری میری؟
با تعجب به مرد اعصبی مقابلش نگاه کرد.
چرا وسط هتل داد میزد ؟
دستاش رو به نشونه 'ساکت باش ' جلوی لباش گرفت.
اوک مرد دیوونه با خودش چی فکر میکرد؟ اینکه پادشاه باشه دلیل نمیشه که هرکاری که خواست بکنه.
_تو....با من....میای خونه!
شمرده شمرده لب زد و اینکه سعی داشت آرامش خودش رو حفظ کنه کلا واضح بود.
اما واقعا مسخرست شبونه بفهمی همسر زندگیت ول کرده رفته اونم با چمدون.
درسته که اشتباه کرده اما جیسونگ حق نداشت باهاش این کار رو بکنه!
تو اون چهار ساعتی که طول کشید تا بفهمه جیسونگ کدوم گوریه صد بار مرد و زنده شد.
نه از ترس برادرش چان بلکه از ترس اینکه بلایی سر اون مغز فندقی بیاد!
_مینهو....بهت توضیح میدم ولی الان نه....یه...یه هفته ازت وقت میخوام.
حرف زدن با دیوونه مقابلش واقعا ریسک بزرگی بود و ترسناک!میترسید نفس بکشه تا مینهو با اون چشمای به خون نشستهش جیسونگ رو بِدَره.
مینهو سرش رو تکون داد و سعی کرد لبخندی به لبا بیاره.
خب موفق بود انگار چون رایحه تلخ شده پرتقال کم تر شده بود ولی رایحهی تند شدهی شراب قرمزش هر لحظه داشت بیشتر و بیشتر میشد.
توجهی به اذیت شدن یا ترسوندن امگاهای اطرافش نداشت و کسی هم نمیتونست جلوش رو بگیره!محض رضای مرلین! اون یه آلفای مغلوب بود و از همه مهم تر اون پادشاه اینجا بود.
جیسونگ با تعجب از جاش بلند شد .
_توقع نداشتم بیاد دنبالم....فکر میکردم اون خانم رو بیاره.....
جیسونگ زیر لب با خودش زمزمه کرد و به لب خند مینهو که هر لحظه داشت ترسناک و ترسناک تر میشد نگاه کرد.
امگاها و آلفا های تو محل غذاخوری به سرعت درحال فرار کردن بوند و جیسونگ چی؟ فقط ترسیده داشت نگاه میکرد اما....یه لحظه بوی تندی چیزی باعث شد پاهاش سست بشن.
نمیخواست جلوی مینهو ضعیف بنظر بیاد پس تغییری تو حالتش نداد و قدم به قدم به مینهو نزدیک تر میشد.
اوه...بوی رایحهی تند شدهی مینهو تا مغز و استخونش نفوذ میکرد و این واقعا.....وحشتناک بود!
_مینهو شی....لطفا تمومش کنید.
درحالی که مینهو هر لحظه رایحهی تند شده شرابش رو بیشتر آزاد میکرد اون پسر بی توجه به بویی که باعث سوزش مارکش میشد به مرد نزدیک تر میشد.
مینهو بالاخره رایحهش رو کنترل کرد انگار فقط باید میدید جیسونگ دستش رو میزاره روی مارکش تا آروم بشه!
_اتاقت کجاست؟اونجا باید باهم حرف بزنیم!.
.
.
.
.
.
.
.
.رو تخت موقتیِ هتل دراز کشیده بودند و به سقف زل زده بودند.
مینهو نیازی به معذرت خواهی از هتل برای گندی که به بار آورده نمیدید؛شاه بودن بدرد همین روزا میخوره دیگه~
حالا که دقت میکرد هیچکس حتی نگاهبان های درشت هیکل نتونسته بودن جلوش رو بگیرن و فقط پشت سر جیسونگ عین بید به خودشون میلرزیدند.
یه سری چیزا واقعا احمقانه و خنده دار بود براش و در عین حال عجیب.
حتی توی جنگ هایی که میرفت تاحالا انقد کنترلش رو از دست نداده بود ولی انگار ایندفعه رو گند زده بود،خودش به پسر رو به روش پیشنهاد داده بود که برن تو اتاقش اما الان حرفی نداشت. فقط انتظار داشت تا سنجاب کنارش حرف بزنه و رایحهش رو آزاد کنه تا یکم آرامش بگیره،چشماش رو از سقف گرفت و به نیم رخ جیسونگ نگاه کرد.
حس میکرد لباش نرم تر از لبای کاساندرا یا حتی معشوقه های قبلیش باشه و در عین حال حس ناراحتی داشت،مارک اون سنجاب کمرنگ بود. زیادی کمرنگ بود جوری که ممکنه بود فکر کنند اون دو نقطه قرمز رنگ کار پشهاس نه پادشاه.
_فردا هیت میشم و به خاطر همین از خونه رفتم
_هیتت رو با من میتونستی باشی،ولی رفتی؛چرا؟
با لحن پشیمونی از پسر میپرسید که قابل حدس بود.
جیسونگ صورتش رو به طرف مینهو چرخوند.
اگه این صحنه رو هر کسی میدید با خودش میگفت 'هی پسر نگاه کن!معلومه اونا عاشقانه همو دوست دارند!'
ولی انگار تا حدودی اشتباست
جیسونگ تو اون خونه با کراشش زندگی میکرد درحالی که کراشش برای یکی دیگه بود؛زیادی تلخه؟
_نمیخواستم به معشوقت بر بخوره و اینکه خودمم میخوام با کسی که حس متقابل بهم داره رابطه داشته باشم
دلیلش.....منطقی بود اما زیاد هم قشنگ نبود. مینهو میخواستش اینو حداقل وقتی فهمید که اون سنجاب برای چهار ساعت گم شده بود و نگرانی داشت مینهو رو میبلعید!
چیزی نگفت؛از دو راهی که قلب و مغزش رو زیر سوال برده بود حرفی نزد و تنها سری تکون داد.
قصد خواب داشت.
پس تنها فقط پتو رو روی خودش و سنجاب کنارش کشید.
_دیروقته باید بخوابیم
_تو...اینجا میخوابی؟
مینهو سرش رو تکون داد؛اون که توقع نداشت ولش کنه بره؟
شاید فقط وقتی که هیتش شروع شد برای دو تا سه ساعت تنهاش بزاره.
.
.
.
.
.
خب دیگه اینم پارت جدید؛
لطفا به سگ دستیا توجه نکنید؛؛پارت 5-6 پدر شیطان مخصوص به کاپل میرسونه حس میکردم زیادی بهشون بی توجهی شده
و اینکه قصد دارم از ممبرهای اکسو هم تو فیک نامببرم (نمیگم کدوم کاپل مثلا سوپرایز....)بنظرتون کیا باشن؟
و اینکه پارت هفتهی قبلی رو با این هفته آپ کردم
قصد دارم برای آپ کردن چپتر های جدید تایم بزارم مثلا چهارشنبه یا پنجشنبه
ولی تا یه دو شایدم یک ماه نمیتونم منظم آپ کنم به خاطر امتحانا
و در آخر هم خوشحال میشم میدونم کاپل مورد علاقتون تو این فیک چیه تا بیشتر ازش بزارم ")
YOU ARE READING
EVIL'S FATHER
RandomCouple:Hyunlix, Minsung , Chanmin Ganres :smut , daily life , vampire,omegaverse _'آزادی واقعی در اصل همون مرگیه که ازش فرار میکنی' کنار گوش پسر کوچک تر لب زد و با لبخند به پسر نگاه کرد. سعی کرده بود با پسر رو به روش بهتر رفتار کنه و همین طور هم شده...