چشم های ته با حرف آخرش لرزون شد و همونطور که دستاش رو هوا مونده بود قدمی به عقب برداشت.
- متاسفم انگار واکنش غیرارادی بدنم بود.
کوک سرش به علامت تایید تکون داد و سعی کرد بیشتر از این یه آدم درگیر گذشته بنظر نرسه.
- با تیم حسابداری کار رو هماهنگ کنید باید هرچه زودتر هزینه های تعریف شده رو ببندیم.
تهیونگ با " بله حتما" آهستهای که زیر لب گفت تعظیم کوتاهی کرد و با قدم های سریع از دفتر کارش بیرون رفت.
انگشت هاش رو به بالای مبل فشار داد و به جای نشستن تهیونگ روی مبل خیره شد .
- یعنی میگی خودم میکشم، خودمم زندهات میکنم؟
با حس بهتر شدن سرش سمت میزش قدم برداشت، انگار تمامی چیزی که تن خستهاش نیاز داشت یه لمس کوتاه از طرف تهیونگ بود. ویبره ای داخل جیب شلوارش باعث شد انگشت های کشیدش رو داخل جیب ببره و گوشی رو بیرون بیاره و اسم روی صفحه رو بخونه.
با دیدن اسم با انگشت اشارش ضربه آرومی به کنار ایرپادش زد و منتظر شد منشی سو حرفش رو بزنه.
- میشنوم
- رئیس اطلاعاتی که میخواستید براتون ارسال کردم.
- فهمیدم.
انگشتش رو دوباره روی ایرپاد کشید و چت های منشی سو رو چک کرد.
با خوندن هر قسمت از اطلاعات تهیونگ متعجب تر میشد.
ازدواجش برای ۳ سال قبل بوده ؟
با قسمت های دیگه ای که میخوند ابروهاش رو بالا انداخت و پوزخندی زد.
- به به رئیس کیم بزرگ میبینم با اون همه رئیس بازی که درآوردی آخرش سال ۲۰۱۸ ورشکسته شدی که.
با باز کردن عکس های خانوادگی تهیونگ نگاهش روی دختر کنار کوک خیره موند.
- درست میبینم؟ ایم نایونشی از استاکر جین بودن به ازدواج با اکسم رسیدی؟ هرچند از رئیس کیم انتظار میرفت که اگر دستش به جئون جون سو نرسه دختر خانواده ایم رو برای پسرش بگیره.
نگاهش روی بدن کشیده نایون و بعد دختربچه ای که دستش رو گرفته بود ثابت موند.
- میخواید بگید تنها کسی که توی اون خاطرات جا موند منم؟ متاسفم تهیونگ ولی دونه به دونهاش رو ازت میگیرم. باید تمام زجری که من تجربه کردم رو تجربه کنی.
بین لیست مخاطبینش دنبال فرد مورد نظرش گشت و بعد تماس گرفت.
- خیلی وقته ازت خبری نیست جئون
- جین هیونگ، هنوز هم دنبال اون زمین گانگام هستی؟
صدای خنده جین بلند شد. صدای همیشه مغرورش توی گوشی پیچید.
- معلومه که هستم، ولی فکر نمیکنم گرفتن اون زمین از تو کار راحتی باشه درست میگم ؟
از جا بلند شد و سمت قهوه ساز گوشه اتاق رفت و قهوه رو آروم داخل پرتا فیلتر ریخت.
- اگر بتونی به یکی از اکسات برگردی شاید بتونم یه کمکی بهت بکنم؟ برات اطلاعاتش رو میفرستم. آخر ماه توی بغلت باشه توی مزایده برنده اعلام میشی.
جین مکث کوتاهی کرد و اینبار با صدایی جدی جوابش رو داد.
- و چی به تو میرسه جئون جونگ کوک؟
با تمپر قهوه هارو فشرده کرد و چندین بار روی پودر قهوه فشار داد تا کامل یکدست بشه.
- منم به یه تسویه حساب قدیمی میرسم.
با جا انداختن پرتافیلتر و قفل کردنش، قهوه ساز رو روشن کرد.
- برات مشخصاتش رو میفرستم اگر تونستی انجامش بدی اون زمین رو میگیری و اگر نتونستی از دستش میدی.
-----------
۸ سال قبل
کار هر لحظه کلاسش شده بود کشیدن طرح از استاد کیم .
گاهی وقتا بیشتر وقتش رو روی کشیدن تخته پشتش میذاشت و گاهی بیشتر برای کشیدن جزئیات سایه و نوری که روی صورتش میافتاد، وقت میذاشت.
با خوردن زنگ و پشت هم بلند شدن بچه ها از سر نیمکتشون دفتر رو بست و سمت تهیونگ قدم برداشت.
- سوال دارم.
نگاه تهیونگ بالا اومد و قلمی که داشت قسمت های تدریس شده رو باهاش مینوشت روی میز گذاشت.
- خب از کدوم قسمت ؟ اونطوری که ریز نمرات مدرسه قبلیت رو دیدم توی این مسائل عالی بودی.
- میخوای با خواهرم ازدواج کنی؟
اخم های تهیونگ توی هم کشیده شدن و انگشت اشارش رو به معنای سکوت مقابل بینیش گرفت.
- بیا دفترم
قدم های سریع تهیونگ و هرچند ثانیه دست کشیدنش لای موهاش نشانگر استرسی بود که هرلحظه تحمل میکرد.
با رسیدن دم اتاقش مچ دست کوک رو گرفت که باعث پوزخند کوتاهی روی لب کوک شد.
تقریبا داخل اتاق پرت شد اما طبق عادت همیشگیش دست هاش رو داخل جیباش برد و آروم به تهیونگی که پنیک کرده دستش رو روی در گذاشته بود خیره شد.
- من تو اون خونه کوفتی نیستم. قرار ازدواج رو کی گذاشته؟
کوک شونه ای بالا انداخت و مشغول وارسی وسایل روی میز کوک شد.
- نمیدونم، دیشب سر میز بحثش بود. اصلا تا حالا همدیگه رو دیدید؟
گوی شیشه ای روی میز چوبی رو برداشت و با گرفتن سمت نور به دونه های برف داخل خیره شد.
تهیونگ عصبی پوست لب پایینش رو بین دندوناش کشید و ناخوناش رو کمی روی دیوار فشار داد.
- معلومه که دیدمش ولی نه به عنوان همسرم. البته تا وقتی پیدام نکنن میتونم از این ازدواج چرت جلوگیری کنم .
کوک پوزخندی زد و با نشستن جای تهیونگ گوی رو مثل یه توپ از دست راست به دست چپش انداخت.
- منظورت اینه اگر من لوت ندم دیگه؟
با شیطنت به تهیونگی که مات شده نگاهش میکرد خیره شد و گوی رو دوباره رو دست راستش انداخت.
قدم های تهیونگ به سرعت فاصله بینشون رو پر کرد و گوی رو از بین دستهاش کشید.
- چی میخوای جئون جونگ کوک ؟
کوک که تازه بهش خوش گذشته بود چشم هاش رو توی کاسه چرخوند.
- فعلا شمارت رو بهم بده.
تهیونگ با دست های لرزون از عصبانیت موبایلش رو سمت کوک گرفت و کوک با تماسی که با گوشی خودش گرفت شمارش رو ثبت کرد.
از جاش بلند شد و با دست روی شونه تهیونگ زد.
- زودی بهت خبرشو میدم
صداش رو پایین آورد و با مسخره کردن تهیونگ جملش رو ادامه داد
- سانگ سنگ نیم ( آقای معلم)
از در دفتر بیرون رفت و احتمالاتی که باهاشون میشد بیشتر تهیونگ رو اذیت کنه رو بررسی کرد.
--------
کت شلوار مشکی رنگش رو دوباره توی تنش چک کرد و سمت آینه قدی رفت.
به مناسبت تولدش یکی از بزرگ ترین جشن ها رو براش تدارک دیده بودن، ولی درواقع این فقط یک کل قدرت بین قشر مرفه بود و هیچ ربطی به خوشحال بودن افراد از بدنیا اومدنش نداشت.
با چک کردن موهاش دستمال جیبی مشکی رنگش رو داخل جیبش جا داد و از اتاقش که طبقه دوم بود بیرون رفت .
همینطور که از پله ها پایین میرفت از سینی خدمتکاری که شات های ودکا رو توی سالن میچرخوند دو شات برداشت و بی درنگ هردو شات رو بالا رفت که باعث جمع شدن صورتش از تلخیشون شد.
هر دو شات رو روی سینی برگردوند و قدمی سمت پدرش برداشت.
- خانواده عزیزم
نگاه پدرش سمتش کشیده شد و لبخندی که مخصوص رفتن توی فضاهای عمومی بود زد.
- پسرم، بیا با آقای چوی اشنات کنم
لبخند متظاهری زد و کنارشون ایستاد.
- خب خب خب، آقای جئون کوچک. شنیدم داری برای جانشینی تلاش میکنی.
کوک ابروهاش رو با تعجب بالا انداخت و جامی از روی میز گرد و بلندی که بینشون بود برداشت.
- مگه رقیبی هم دارم؟
با پوزخند نگاهی کوتاه به نامادریش و بعد پسر ۱۲ سالش انداخت و دوباره به آقای چوی نگاه کرد.
دستش رو روی شونه پدرش گذاشت و کمی از واینش خورد.
- موافق نیستی پدر؟ وارث به حق این تاج و تخت فقط من میتونم باشم. هرچی باشه نصف این اموال ارثیه خاندان مادری منه .
چهره پدرش از عصبانیت توی هم رفت و فکش قفل شد.
دست مشت شدش رو روی میز گذاشت و جام کوک رو ازش فاصله داد.
- بسه دیگه نخور.
پوزخند دیگه ای زد و جام مقابل نامادریش رو از روی میز برداشت و از اون نوشید.
آقای چوی معذب شده سری تکون داد که صدای منشی خانوادگیشون که درواقع از فامیل های نامادریش بود بلند شد.
- اوه ارباب جوان مثل اینکه زیادی نوشیدید. یادتون رفته بانو جئون از بچگی مثل یک مادر واقعی مراقب و نگرانتون بودن؟
انگشت هاش دور جام جمع شدن و نگاه ها سمت چهره مظلوم نمای نامادریش کشیده شدن .
خاطرات تک به تک مقابل چشم هاش میومدن و از همه مهم تر صحنه مرگ مادرش.
دوسالی که اون صحنه از مقابل صورتش نمیرفت و مثل یه آدم اضافی به خونه پدربزرگ مادریش پستش کردن .
دستش رو گوشه میز گذاشت و با کشیدنش به طرف دیگه میز تمام جام های روی میز رو روی زمین انداخت، طوری که صدای شکستن جام ها توی تمامی سالن پیچید.
- مادر؟ توی لعنتی روی کسی که باعث مرگ مادرم شد اسم مادر گذاشتی؟
انگشت اشارش رو تهدیدوار سمت منشی ایم کشیده شدو بعد سمت نامادریش.
- اون چهره مظلوم نمای کوفتی رو به خودتون نگیرید. شماها وقتی مادرم زنده بود هرلحظه و تک به تک کشتیدش و الان یه مشت قاتل درباره بزرگ شدن من نظر میدید؟ یادتون رفته وقتی این زن مثل یه هرزه با بچه حروم زادش وارد خونمون شد و مادرم از اتاقی که حقش بود بیرون انداخته شد، چرا؟
بلند خندید و انگشت خونیش رو به سینه منشی ایم کوبید.
- چون شما لعنتیا به دروغ گفتید این زن سرطان داره و خواستید دقایق آخرش رو حداقل با پدر من بگذرونه .
در کسری از ثانیه شونش سمت عقب کشیده شد و سیلی محکمی به گونه سمت راستش زده شد که باعث شد قدمی سمت عقب بره.
نگاه پر از خشم دو جئون به هم خیره شده بود و چهره جئون بزرگ هر لحظه قرمزتر میشد.
کوک انگشتش رو گوشه لب خونیش کشید و بعد با باز کردن دستش به جمع اشاره کرد.
- خواهش میکنم از تولد لذت ببرید.
مسیرش رو بی مقصد سمت بیرون برد و با رسیدن به پارکینگ به راننده اشاره کرد .
- سوئیچ رو بده
- اما ارباب جوان
گلوی راننده رو با دستاش گرفت و به ماشین چسبوندش
- کدوم احمقی بهت گفته حق داری جلوی من وایسی؟سوئیچ!
راننده سوئیچ رو به سرعت از جیبش بیرون کشید و مقابل کوک گرفت.
- معذرت میخوام ارباب جوان
با رها کردن گردنش کنارش زد و سوار ماشین شد.
چند لحظه برای کنترل خودش صبر کرد و بعد ماشین رو روشن کرد.
با یادآوری چیزی گوشیش رو بیرون آورد و به شماره ای که حتی ذخیره هم نکرده بود پیام داد.
" برات آدرس رو میفرستم تا نیم ساعت دیگه اونجایی "
YOU ARE READING
Hanahaki- KookV
Fanfiction-میدونی اینکه بخاطر یه آدم کلی خودت رو تغییر بدی و بعد همون آدم ترکت کنه، خیلی سخته. وقتی رفت نه دیگه اون آدم سابق بودم که زندگی قبلیم برگردم و نه میتونستم بهخاطر نبودش چیزی که تبدیل شدم باقی بمونم . Couple: VKook , KookV , Yoonmin Genre: Romance...