Translator: Naj
•T.me/kaisooficology-خب تو و سهون چرا ریز ریز میخندیدین؟
+واقعا میخوای بدونی؟
وقتی کیونگسو صورت اخمالوی اون جوونتر جذاب رو دید، شونه هاش از خنده لرزید.
-هیوووونگ
جونگین ناله کرد و براش مهم نبود منیجر های فضولشون اونجا هستند. کیونگسو سریع برگشت از منیجرهایی که برای برگشتن به خونه همراهیشون میکردن عذرخواهی کرد.
+این نظر سهون بود برای اینکه تو حسودی کنی، تعجب کردم که کار کرد
-چرا میخواست حسودی کنم؟
جونگین اینو پرسید و از اینکه فرد کوچکتر از چشم تو چشم شدن باهاش پرهیز میکرد، گیج شد. کیونگسو از خجالت یه سرفه آروم کرد و زمزمه وار گفت:
+چون من میخواستم ببینمش
جونگین آروم پلک زد و پوزخند شیطنت امیزی روی صورتش شکل گرفت.
-خب چیزی که دیدی رو دوست داشتی؟
+...دوربینا دورم بودن ولی من از درون جیغ میزدم
پسر قد بلند نزدیک تر شد و گونه ی دوست پسرشو بوسید.
-دیدمش
منیجرهایی که از هرچی شایعه بود متنفر بودند، بهشون هشدار دادن.جونگین به نرمی عذرخواهی کرد ولی کیونگسو میدونست که اصلانم پشیمون نیست. اون عاشق این بود که منیجرهای جدید رو اذیت کنه برای همین بهم نگاه کردند و همونطور که روی صندلی عقب توی آغوش هم نشسته بودند، آروم خندیدند.
+امروز کارت عالی بود جونگینی
کیونگسو آروم توی گوش پسر بلندتر زمزمه کرد و طوری که منیجر نتونه ببینه سریع و یواشکی جونگین رو بوسید و جونگین رو همونطور مات و مبهوت گذاشت.
-هیونگ، تو آخر علت مرگ من میشی
YOU ARE READING
Kaisoo Moment Book
Short Storyداستان های کوتاه و هیجان انگیز از مومنت های کایسو🐻🐧 یادتون نره با ⭐و🗣 از نویسنده حمایت کنید.