[ P18 ]

72 23 10
                                    


[ جنون ]
 
…flashback…


صدای خنده های تمسخر آمیز بچه های همسن و سالش،  باعث دریایی شدن گوی های زمردیش شدن.
~ ای ترسو... گریه نداره که ایزوکو... حقیقت همینه... دقیقا مثله یه جلبک بی ارزشی... سبز و بدرد نخوری، حتی صورتت هم پر از لَکَست... خیلی زشتی... ها ها ها ها...

دونه دونه مروارید، از توی چشماش قل خوردن و توی فضای اطراف صورتش شناور شدن. چشم‌هاش رو پوشوند و با سرعت سمت محلی که براش پر از ارامش بود شنا کرد. نفهمید چطوری رسید و به محض باز شدن در خونه، از کنار مادرش رد شد و توی اتاقش پناه گرفت.

برگ بزرگ نارنجی رنگی و که حکم پتو رو داشت رو روی سرش کشید و به گریش دنیای بیشتری داد. اون فقط میخواست مثل بقیه بچه‌ها بازی کنه! صدای نگران پری سبز رنگی که درست مثل خودش بود توی آب موج زد
+ایزوکو... چیشده عزیزم؟

دل کوچیک و شکستش، دووم نیاورد و با گذاشتم دستاش روی چشم‌های پف کردش شروع به گلایه کردن کرد 
_ مــ‌ــ‌ـامــ‌ــ‌ـان... من... هق... من... چرا اینقــ‌ــ‌ـدر... زشتــ‌ــ‌ـم؟ دوستام... مسخرم... می...میکنــ‌ــ‌ـن... هق... مامــ‌ــ‌ـان... من مثل... جلبکم؟ مگــ‌ــ‌ـه نــ‌ــ‌ـه؟ هق... همشون... همینو میگــ‌ــ‌ـن...

لحن مهربونه اینکو، درحالی که پسر کوچولوش رو با پتوی دورش توی بغلش میکشید، توی فضای پر از رنگ و برق اتاق طنین انداخت
_کوچولوی دوست داشتنی من... تو زشت نیستی! تو خاصی... آخه کدوم پری توی اقیانوس چشمایی به خوشگلی تو داره؟ ها؟

درحالی که انگشتای ظریفش دنبال کشف صورت پسر از بین بافت نرم برگ نارنجی بود ادامه داد
_ایزوکو... می‌دونی تمام چیزایی که من عاشقوشونم سبزن؟

سنگواره چهره مظلومه پسربچه کشف شد... دست‌هاش صورت نرمش رو قاب گرفتن و بوسه هایی از جنس عشق خالصانه‌ای، روی چشمای خیسش نشستن
_مثلا چشمای تو... رنگ آب اقیانوس وقتی خورشید درست وسطه آسمون قرار داره... دسته های بزرگ ماهی های کرومیس و اسکاتای شیطون¹... گیاهی دریایی و حتی جلبکا...

چشمه چشم‌های ایزوکو، با شنیدن لفظ جلبک دوباره جوشید... چهرش توی هم رفت و لی‌عاش به سمت پایین سوق داده‌شدن 
+بهم... میگن... هق... بدردنخور... جلبک بی... بی‌ارزش...

یه بوسه به نرمی گل‌برگ‌های شکوفه های هلو، اینبار روی پیشونیش نشست
_پس حتما نمیدونی اگه جلبکا نباشن، ما هم نمی‌تونیم زنده بمونیم... هوم؟

بینش رو بالا کشید و نگاه گیجش باعث شد تا مادرش ادامه بده
_اونا برامون هوا درست میکنن... همینی که الان داری نفس میکشی... اگه نباشن هیچکس نمیتونه نفس بکشه و همه ماهی ها میمیرن... 

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 25, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑮𝒍𝒂𝒔𝒔𝒚 𝑬𝒎𝒆𝒓𝒂𝒍𝒅 Where stories live. Discover now