part 1🔞

3.1K 116 16
                                    

تمامی روابط BDSM که قراره تو این فیک بخونین کاملا علمی ، واقعی و ثابت شده هستند و قطعا قصد توهین ندارم
هشدار هامو دادم پس اگر علاقه ای ندارین  همین الان این بوک رو از ریدینگ لیست یا هرجایی حذف کنید
دوستون دارم3>=)
میلی به زبان روسی به معنی قند عسل‌ه





writer pov🍨
مثل همیشه مجبور بود جرات هایی که دوستاش بهش داده بودن رو‌ اجرا کنه
تو مرکز زیبایی پوست و مو نشسته بود و تو دلش تمام فحش هایی که بلد بود رو به دوستاش میداد .
قرار بود ژل تزریق کنه اما به کجا؟ ......روی صندلی وسط دوستاش نشسته بود. حس خوبی به این که بین این همه آدم غریبه بود نداشت..

با صدا زدن اسمش از جا بلند شد و به همراه دوستاش وارد اتاق تزریق شد .
جنی و یونگی با خباثت تمام و نیشخند های شیطانی بهش نگاه میکردن .
یونگی: قراره حسابی داف بشی دوست عزیزم
تهیونگ چینی به بینیش داد و با دیدن پیرمردی که روپوش پزشکی پوشیده بود و جوری نگاش میکرد که انگار لخت وایساده بهت زده به سمت دوستاش برگشت .

ته: نه نه نه شما ها با من این کارو نکردین درسته؟

یونگی بیخیال مشغول آدامس جویدنش شد و جنی با شیطنت ابروهاش رو بالا انداخت .

" پسرم به کجا میخوای تزریق کنی

تهیونگ بینیشو‌ چین انداخت و ناچار محل تزریق رو گفت . واقعن چاره ای نداشت چون اگر این کارو نمیکرد باید پورن ضبط میکرد  و تو سایت آپلود میکرد .   میخواستم سایت مورد علاقمو بنویسم ولی بیخیال شدم😈
پیرمرد شکه به پسر روبه روش نگاه کرد .
تهیونگ به سمت تخت رفت و با بیرون آوردن تیشرت اور سایزش دراز کشید .
حالا که دقت میکرد میدید واقعا پیر مرد جذابیه .
تو ذهنش سیلی محکمی به خودش زد تا این فکر های کثیف رو از سرش بیرون کنه

" خب عزیزم دو نوع ژل داریم . شش ماهه و دوازده ماهه ، کدوم رو استفاده کنم
ته: خ..خب کوتاه تر ن..ندارین؟
" متاسفم
یونگی: دوازده ماهه رو براش نزریق کنین
ته: اما..
یونگی: شرط رو یادت رفته ته ته؟

تهیونگ آهی کشید و با دیدن سوزن بلندی که تو دست دکتر پیر بود رسما پنیک کرد . دکتر اولین بار بود که میخواست به سینه های یه ‌پسر ژل تزریق کنه . پس بی حسی رو به پوست عسلی پسر قد کوتاه رو به روش زد و با وارد کردن سوزن جیغ بلند پسر گوشاش رو پر کرد . هرچند که بی حس بود اما نگار هیچ تاثیری روی ترس پسر عسلی روبه روش نداشت . حدودا پنج دقیقه بعد کار دکتر تموم شده بود و ته با لب های آویزون و چشمای پر از اشک تو بغل یونگی جمع شده بود و به خاطر سوزش سینه هاش ناله میکرد .
تو همین مدت کوتاه هم سینه هاش تغییر سایز داده بودن زیاد نبود اما بازم برای یه پسر اونم از نوع باتم جذاب بود .

DarkSweetFeelWhere stories live. Discover now