4_مستر دالتون پارتنر ثابت می خواهند!

6 1 0
                                    

Mr.Dalton Pov:

مغزم جملات بی مزه ای راجب اینکه مگه با کونش فکر میکنه سر هم میکرد و داشت بینشون گزینش میکرد کدومو بپرونه
خودم رو جمع و جور کردم و به ذهن پر حرفم تشر زدم
این رفتارا از من بعیده . نگاهی به اسکرین گوشیم کردم ،یک ساعت از وقتم رو حروم کون له شده ی یه غریبه کرده بودم دیگه وقتش بود به دنیای معقول ها برگردم .
بدون خداحافظی یا هر کوفت دیگه ای از اتاق بیرون اومدم و به سمت شرکت حرکت کردم .

بین دوتا قرار ملاقات چندین شات ویسکی رو بالا رفتم ویه سیگار برگ دود کردم ؛ من به الکل اعتیاد ندارم فقط عادت دارم هر چند وقت یکبار چند شات بالا برم تا تمرکزم بیشتر باشه ... مثلا هر چند ساعت!


Avesta Pov:

بعد از اینکه وسایلمو برداشتم با ترس و لرز به سمت پذیرش رفتم
از اونجایی که وضع مالیم خوب نیست تو مریضیام یا خود درمانی میکنم یا تحمل میکنم تا خودش خوب شه!
حالا ک بی هوش شده بودم و نایل منو اورده بود بیمارستان ارزو میکنم خودش پولش رو داده باشه
اصلن کون من بخاطر زمین خیس اونجایی که اداره میکنه ضربه دیده! معلومه ک باید خودش هزینه بیمارستانو حساب کنه پس چی
کار های ترخیصم انجام شده بود و بدهی ای برای پرداخت وجود نداشت پس با خیال راحت از بیمارستان اومدم بیرون و به سمت نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس رفتم . سرم هنوز گیج می رفت و دلم قارو قور میکرد اما با زدن سرم انرژی بیشتری نسبت به دیروز حس می کردم.
باید یکم مواد غذایی میگرفتم و یه شام خوب میخوردم اینجوری نمیشه کار کرد.
بعد از شام با زین ویدیو کال کردم و درباره اینکه یه تخت یک نفره فقط اینجاست باهاش صحبت کردم
قرار بر این شد که یه تخت دو نفره بزرگ با خودش بیاره
اون قرار بود هفته دیگه به اینجا اسباب کشی کنه و این ماه اخرین ماهیه که قراره خودم تنها پول اجاره خونه بدم. البته قبلا همخونه داشتن رو امتحان کرده بودم اما عاقبت خوشی نداشت و یک هفته بیشتر طول نکشید .
اولش با یه پسر که بزرگتر از من بود و مربی بدنسازی بود این سوییت رو اجاره کرده بودم ، سرو وضعش مثل من داغون نبود و لباسهاش همیشه نو بود . برام سوال بود که چرا همچین جای داغونی رو میخواد با من اجاره کنه . بهم گفته بود فقط بعضی از شبا میاد اینجا و اولین بار که اومد داخل من خواب بودم و با حس دست یک نفر روی شکمم بیدار شدم
چشمام که باز شد گره خورد تو چشماش دو تا دستمو با یک دستش بالای سرم محکم نگه داشت هیکلش رو روی پاهام انداخت تا لگد هامو مهار کنه و دستش رو سر داد توی شلوارم ...
با یاد اوریش لرزی به تنم افتادو چشامو روی هم فشار دادم
اون ماجرا دیگه تموم شده بود . حس میکنم هر چی ادم عوضی و متجاوزه به خودم جذب میکنم ؛ همین اتفاقا به اضافه بی پولی و چند شیفت کار کردنام باعث شده هیچ وقت تو رابطه نرم !
مسواک زدمو شلوارمو با یه شورتک نخی عوض کردم و رفتم توی تخت .


Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: Jun 11, 2023 ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

Maby Some Day!Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ