بنفشک های قند و نبات من در چه حالن؟ :"
ممنونم از هر کسی که تا حالا منتظر مونده.
و شرمنده ی کسانی ام که به هر دلیل ترجیح دادند اکانت رو عانفالو و فیکشن هام رو رها کنند...
و یا ناراحتیشون از نبودنم رو با فحش دادن توی کامنت های بوک هام یا "بیمسئولیت" و "بیعرضه" خطاب کردنم توی مسیج بوردم ابراز کنند...
من دلایل نبودنم رو گفتم و از کسی نخواستم که درک بشم. پس اشکالی نداره اگه بعضی بنفشک ها تصمیم گرفتند که روش متفاوتی رو برای بیانِ بیصبری و انتظارشون انتخاب کنند.
چون من در هر حال همیشه دوستتون دارم و این هیچوقت دست خودم نبوده و نیست 3> :")
متأسفانه شرایطم هنوز هم تعریفی نداره و زیاد نمیتونم داستان یا ماجرای جذابی که اتفاق بیوفته و نگاهتون رو با خودش همراه کنه به کلمات بیارم.
پس گزینه ای نداشتم جز اینکه دست به دامن یک وانشاتِ فولسماتِ دیگه بشم! چون محض رضای فاک، نوشتن یه سکس خیلی آسون تره!
احتمالا تا تموم شدن امتحانات (که میشه اواخر تیر؟!) نمیتونم چیز ديگه ای عاپ کنم. ولی بعدش -مثل همیشه اگه سنگ از آسمون نباره- قراره برگردم :")
اگه دوست داشتید جایی غیر از واتپد در ارتباط باشیم، میتونید توی تلگرام با عایدی haniisalive دیلیم رو پیدا کنید و یا با عایدی hanidoesarts عارتچنلم رو ببینید ♡
محض اینکه براتون ذره ای جذابیت داشته باشه، این وانشات خیلی وقت پیش چراغش با آهنگِ takin' it off از Akon توی سرم روشن شده بود. ><
اسم پارت ها هم لیریکِ همون آهنگه. ولی نرید دانلودش نکنید حقیقتا چرتِ محضه... خودمم هیچ جوره یادم نمیاد اصلا چی شد که شنیدمش :))))))
و صد البته که گرمای طاقت فرسای رشت هم به هیچ وجه برای نوشتنِ این وانشات بی تأثیر نبود!
الان که فکر میکنم شاید یکی دو تا صحنه از فیلمِ How to be single هم درش تاثیر گذار بوده؟!؟!؟!؟
پیاس تلگرافی :
- قرار بود ۲ شب عاپ کنم.
- ولی الان داره ۶ صبح میشه :)
- امروز امتحان آیین دارم.
- پوستر دقیقه ی ۹۰ حاضر شد.
- حتی یک بار هم همه ش رو از رو نخوندم
- جغدستی ها فراوان خواهند بود.
- سرم درد میکنه.
- دوستتون دارم.
- خیلی هم عالی.از وانشاتِ "نمیتونم چشم هام رو باور کنم" لذت ببرید!
چوصشعرایی که پایین این گوشه مینویسم
معمولا ترن عاف محضه
به نفع خودتونه نخوونید😂👈👉
فقط میخوام حواستون به ستاره جلب بشه
اگه دوست داشتید رنگیش کنید ><✨🤍
VOCÊ ESTÁ LENDO
Can't believe my eyes ::.. ✔
Fanfic- نمیتونم چشم هام رو باور کنم! - ~.~.~ جونگکوک همین الانش هم شک نداشت که قراره تمام تعطیلات تابستون، کنار پنجره ی اتاقش منتظر بشینه تا خانواده ش دوباره به یکی از سفر های معاملاتیِ دو-سه روزه شون برند و اون بتونه دوباره مرد نویسنده ی ساختمون روبهر...