【PART ⅔】

170 38 32
                                    

*نیم ساعت بعد...

-هیی... بجنب تهیونگ...بدو...
+واقعا دیگه نمیتونم... خواهش میکنم آروم تر.
همینطور که میدویید و میپرید و به سمت پل روی دریا میرفت، برگشت و به تهیونگ که خیلی خسته بود و نای راه رفتن نداشت نگاه کرد.
-اگه نیای نمیتونیم پیش پادشاه بریم. عجله ‌کن شیطانِ عاشقِ من...
تهیونگ به جین اشاره کرد تا وایسته و به شن های روی ساحل نگاهی انداخت.
+ببخش عزیزم. ولی مجبورم(زیر لب)
-چیزی شده تهیونگ؟! چرا وایستادی؟

تهیونگ یکی از دستهاش رو روی شن ها کشید و از اونا سنگ متحرک و بزرگ سیاهی ساخت‌.
-این چیه؟!
+یه چیزی شبیه ماشینی که آدما دارن. حداقل نیاز نیست از پاهامون استفاده کنیم.
جین سریع به طرف اون سنگ متحرک دویید و چندبار دورش رو نگاه کرد.
-چقد عجیبه. خیلی دوست دارم بقیه قدرتهاتم ببینم. اما دیگه با شن های مظلوم و زیبای ساحل اینکارو نکن
+به موقعش همه چیزو میبینی جین. الانم من مجبور شدم اینکارو کنم.
-این دفعه اشکالی نداره.
جین نشست روی سنگ و تهیونگ هم کنارش نشست و خنجر پیکان مانندش رو برداشت و با زدن چند ضربه به سنگ، اونو به حرکت درآورد.
آروم آروم از روی موج های ساحل میگذشتن و تهیونگ مشغول کنترل کردن سنگی که ساخته بود شد‌.
و سوکجین، با لبخند به اون نگاه میکرد و از دیدنش لذت میبرد.

خیلی خوشحال بود که تهیونگ بهش اعتراف کرده. قلبش مثل گنجشکهای کوچولو، از دیدن تهیونگ به تپش میوفتاد.
همینطور که بهش خیره شده بود،اصلا متوجه رسیدنشون نشد.

+رسیدیم.
جین برگشت و ناگهان با دیدن قصرشون اشک توی چشماش جمع شد.
بغض شدیدی گلوشو فشرد، به طوری که اصلا نمیتونست حرف بزنه.

بعد از مدتها که از خونه ی واقعی و قدیمیش دور بود، حالا برگشت و قرار بود به همه نشون بده حرفش درست بوده.
کلاه شنل سفید و حریریش رو روی سرش انداخت و از سنگ متحرک پایین اومد.
تهیونگ سنگ رو یه گوشه برد و زیر درختی گذاشت تا برای برگشت کمکشون کنه

+ازت ممنونم. کمک بزرگی کردی بهمون
دستی به معنای تشکر روی بدنه ی اون سنگ سیاه و براق کشید و لبخندی بهش زد.
سنگ با کمی تکون خوردن، به تشکر تهیونگ جواب داد و تهیونگ از اونجا رفت.
به نزدیک درِ ورودی رسیدن که جین مانع داخل شدن تهیونگ شد.
-صبر کن تهیونگ
+چیزی شده؟

جین کمی قدش رو بلند تر کرد و کلاه شنل مشکی و تیره ی تهیونگ رو روی سرش گذاشت‌‌.

-اینجوری بهتره.
+چرا؟!
-شاید برای ورود، نگهبانا ببیننت و بهت آسیب بزنن. پس بهتره فعلا مشخص نشه تو یه شیطانی
+باشه.
جین جلوتر به راه افتاد و با ضربه ی آرومی به در، اون رو باز کرد.
-فقط تهیونگ!
+جانم فرشته ی من
-فقط ازت میخوام از قدرتهات استفاده نکنی
+اگه کسی بخواد...
-من جلوشونو میگیرم. لطفا تو کاری نکن
+باشه. هرجور تو بخوای
-ممنون

That Moonlit NightDonde viven las historias. Descúbrelo ahora