بلند شد و ایستاد...
باد شدیدی میون موهای نیمه بلند و لخت طلاییش وزید!!
گیس های کوچولو توشون تکونی خوردن!دامن کوتاه از جنس پوست روباهش تکونی خورد و خزای بسته شده دور ساق پاهاش برقی زدن.دستشو سمت کیف تیرای بلندش برد...درش آورد و پرای نارنجی و سیاه رنگی که به ته تیر بسته بودن شروع به تکون خوردن کردن..امواجی از خودش نشون داد و سر فلزیش روی کمان نشست...میون دو انگشتش گرفتشو شصتشو روی پر های نرم تیر کشید..کمانشو محکم چسبید..با دست دیگش افسار پرندشو رها کرد..لباس آهنی و زره مانند خوش رنگ زرد و سرخ و آبی که فقط کتفا و قفسه سینشو پوشونده بود بخشی از جنس طلاش درخشید و توجه آدمای تیر انداز وحشی روی زمین رو به خودش جلب کرد!
ریسه های کوتاه مهره و پر بسته شده بازوبندش تکونی خوردن و گردن و شکم پوشیده شده از لباس گرم و چسبون تنش نشون از منطقه سردی که ازش اومده رو میداد!شالگردنشو بالا کشید و چهرشو پوشوند...خیز برداشت...
چشمان خمارش برقی زدن و با نزدیک شدن پرندش به گروه آدمایی
که تونسته بودن نزدیک کمپ بشن بی پروا پرید و توی زمین و آسمون معلق شد!!دست آزادشو سمت تیر برد و فشاری به زِه کمان اومد!هدفگیری کرد و تیرش توی قفسه سینه اولین انسان مسلح فرو رفت!!!به ثانیه نکشید که اون مرد سرفه خونی کرد و بمب منتظر برخورد تیر پشت کمرش صدای "ووژ" مانند بلند و خطرناکی داد!موج بلندی آزاد کرد و دو نفر کنارشم تشنج کردن و خوردن زمین!کف دستشو سمت بالا گرفت!از جسم دایره مانند برچسبی روی کف دستش پنلی آبی رنگ و داغ بیرون زد!سرعتش کم شد و به راحتی روی زمین پشتکی زد و روی زانوش ایستاد!گلایدرش بسته شد و تیر دیگه ای با تنه کمان کشید و هدفگیری کرد!
آخرین انسان در حال تیر اندازی عریده کشان با تمام سرعت داشت سمتش میدویید...همین که خواست به قفسه سینش شلیک کنه با احساس صدایی از کنار دستش چرخید و تیرشو توی کیسه بزرگ پلاستیکی لانگ لِگ کرد!
صدای اون ربات شبیه به شترمرغ در اومد و جسم سنگینش روی زمین کشیده شد!رباتای سازه دست انسانننن
آدم مسلح توسط سان وینگ ، پرنده صورتی رنگ با لکه های بزرگ بنفش روی بال هاش ، بهش چنگ خورد و توی آسمون رفت تا از ارتفاع رها بشه!!
نیزه بلندشو از غلاف پشت کمرش در آورد و جلو کشید.تیغه بلندش
مثل یه چاقو توی تن چوب مواج و پیچ خورده فرو رفته بود و تهش دستگاهی سفید با حلقه های نورانی بنفش رنگ دور و برش بسته شده بود!
سمت لانگ لِگ رفت.هنوز بلند نشده بود پس روی کولش پرید شاخکای روی سرشو کند و بمبی کوچولو کنار موتورای همیشه در حال سوختن آتشش قرار داد!فرار کرد و ازش دور شد!اون ربات خوش خیال بالای بلا استفادشو تکونی داد و سر چکش مانندشو آماده کرد تا هجوم بیاره سمتش!اما قبل از اون بمب منفجر شد و ماشین خراب شده دوباره روی قفسه سینه سوراخ شده و گردن بلندش فرود اومد...
قدم زنان سمتش رفت.
چیپای روی گردنشو کند و نگاهی به زن چهار گوش شبیه به خودش که بچه های گریون رو آورده بود از دور روح های سفید پرنده درختای زندگی رو نگاه کنن انداخت...
YOU ARE READING
《LYUBIN's KINGDOM》[vmin]
Fantasyنام: "lyubin's kingdom"👑 نام به فارسی: پادشاهی لیووبین ها👑 کاپل اصلی:ویمین🐥🐯 کامل های فرعی:نامجین 🐹🐨، سپ 🐿🐱 خلاصه: "پارت اول خلاصه کامل از داستان" توضیحات: فیک ترجمه نیست❌ قلم خودمه ✒ از فیلم "avatar" و بازی "horizon zero down" ایده داستان گ...