S*X MATE(complete)

41

وقتی که از خواب بیدار شد جونگکوک رو دید که دست به سینه روی تخت نشسته. حتما کارای دیشب رو به یاد آورده بود.

آماده بود که پسر بهش بگه بیا فراموشش کنیم و طوری رفتار کنیم که هیچ اتفاقی نیوفتاده. تهیونگ نمی تونست چهره ی پسر رو ببینه پس از روی تخت بلند شد.

با صورت اشکی جونگکوک مواجه شد. عذاب وجدان مثل کنه بهش چسبیده بود"جونگکوکی من معذرت می خوام"وقتی خواست پسر رو بغل کنه پس زده شد.

"این بازی مسخره رو تمومش کن"از روی تخت بلند شد و کاغذ صورتی ای سمتش پرت کرد. رنگ تهیونگ با دیدن نوشته، توی کاغذ پرید.

"ت-تو میدونستی؟"پسر به هیچ عنوان حدس نمی زد که جونگکوک چیزی بدونه اصلا اون کاغذ مسخره رو کی بهش داده بود؟

جونگکوک شدید تر گریه کرد"هی صبر کردم هی گفتم خودش میاد بهم میگه ولی چی؟ تو بگی؟باید تو خوابم این موضوع رو ببینم"

*دو ماه قبل*عروسی سپ

هوسوک از یونگی خواستگاری کرده بود.

مجموعه هفته هایی که گذشت برای تهیونگ خیلی افسرده کننده بود. جونگ گوک تمام وقتش رو با دوست پسر می گذروند.

پسر مطمئن نبود از اینکه جونگ گوک در مورد ته یانگ جدی بود یا نه، به هر حال برای اون آزاردهنده بود، تهیونگ رو تموم شب بیدار نگه داشت، و با گذشت روزها غمگین تر شد.

تهیونگ خسته بود. خسته از هر اتفاق کوچیکی که اطرافش می افتد.

و به همین دلیل خبر ازدواج هوسوک و یونگی خیلی خوشحال کننده بود. پسر خیلی زود با مدیر برنامه‌اش تماس گرفته بود و ازش خواسته بود برنامه اش رو کنسل کنه چون داشت به نیویورک می رفت.

همه چی داشت خوب پیش می رفت تا اینکه جونگگوک با دوست پسرش ظاهر شد، با پوست تمیز ، موهای کرکی مایل به قرمز و احتمالا آرایش سبک که تقریبا غیر قابل توجه به نظر می رسید.

لباس هاش مارک بود و خوشحال به نظر می رسید. جونگ گوک لعنتی مثل شاهزاده ی خانمای دیزنی می درخشید.

عروسی خیلی خوب بود میشه گفت چون تموم شب رو مست بود هیچی یادش نمی اومد البته جز ازدواج هیونگاش.

وقتی تهیونگ صبح روز بعد از خواب بیدار شد، که به طور کلی امروز بود، احساس مریضی می کرد. حتی پس از استقبال از پنکیک، صبحش کسل کننده بود.

یونگی رو به تهیونگ گفت : «امشب می‌ریم،به من کمک کن که وسایله هارو جمع کنم.» تهیونگ خیلی بی‌علاقه‌ به اتاق رفت، دور از همه افرادی که مشغول تماشای موانا در نتفلیکس بودند،بود.