part 1

388 43 7
                                    

کشیش جوان با استرس عرق پیشونیشو پاک کرد و برای بار چهارم سؤالش رو تکرار کرد!

کشیش:آیا وکیلم آقای کیم؟!

تهیونگ خیره به چشمای مشکی جونگکوک آب دهنشو قورت داد،یه نگاه به اطراف انداخت که لب زنی مادرش رو دید!

سو هی:بگو بله!بگو بله!

تابی به چشماش داد،دستهای مشت کرده ی جونگکوک نشون میداد که اگر یکم دیگه دست دست می‌کرد،با همون دستا سرش به دیزاین قشنگ و گرون قیمت روی میز کوبیده میشد!

تهیونگ:بله!
تشویق حضار بلند شد!
خبرنگارها پشت سره هم عکس میگرفتند،فلش دوربین ها دیگه داشت رو اعصاب میشد!
_خدای من اونا خیلی بهم میان!
_وای منم دلم خواست ازدواج کنم!
_عکسای بیشتری بگیر!
_فکر میکنی بتونیم بعدا باهاشون مصاحبه کنیم؟!
_کیم تهیونگ چرا اینقدر دیر جواب داد؟!
_میگن جونگکوک مجبورش کرده باهاش ازدواج کنه!
_صداتونو بیارین پایین احمقا!

اینا چرت و پرتایی بود که به گوش زوج تازه ازدواج کرده می‌رسید!
جونگکوک به تهیونگ که حتی سعی نمیکرد یکم اون قیافه ی بی میلشو درست کنه،نگاه بدی انداخت!
کشیش که دید سروصدای مهمونا داره زیاد میشه به عمد کتاب توی دستشو محکم بست تا سروصداها بخوابه!

کشیش:بسیار خب بنا به اختیاراتی که به من داده شده شما را به صورت قانونی همسر یکدیگر معرفی میکنم باشد لطف پروردگار همیشه بر زندگیتان سایه بيندازد،حالا میتونین همدیگر رو ببوسید!
تهیونگ نفس کلافه ایی کشید و آرزو کرد قفسه های بزرگ که بخشی از دکور محسوب میشدند،روی سر کشیش رو اعصاب بیفته تا بلکه لال مونی بگیره!
جونگکوک که دید آبی از تهیونگ که خیلی بد به کشیش نگاه میکنه گرم نمیشه،قدمی جلو برداشت،و دستاشو پشت گردن تهیونگ برد!

سرشو جلو و روی لب های تهیونگ لب زد!
جونگکوک:باهام همکاری کن!
تهیونگ دستهای یخ زدشو مشت کرد و با تخسی ادعا کرد که نمیخواد همکاری داشته باشه!
جونگکوک ناخنهاشو توی گردن تهیونگ فرو کرد،تهیونگ آخی گفت که جونگکوک سمت لبهاش یورش برد!

با خشونت واضحی لب های تهیونگ رو به بازی گرفت!
داد و فریاد شادی بار دیگر بلند شد،خبرنگارها انگار که بهترین سوژه ی تاریخ رو کشف کرده باشند مدام عکس می‌گرفتند!
نفس جونگکوک بوی سیگار و زبونش طعم الکل میداد،ادکلن تلخش دیگه داشت گلوی تهیونگ رو می‌گرفت!
تهیونگ نامحسوس گاز دردناکی از لب جونگکوک گرفت تا هر چه سریعتر بوسه ی پر سروصدایی که بیشتر به درد فیلم های پورن میخورد تا یه همچین مراسمی رو تموم کنه!
اما جونگکوک بی اعتنا بیشتر ادامه می‌داد انگار از زبون نرم تهیونگ و مزه ی شامپاینش خوشش میومد،گردن تهیونگو محکم تر گرفت تا بیشتر ادامه بده که......
_بابا ولش کن مرد حسابی خفه شد!
آره این صدای جیهیون بود پسر عموی دائم السینگل جونگکوک!
با این حرف همه خندیدن و بار دیگر بساط حرف های مسخره و حتی مستهجن پهن شد!
_خدا به داد تهیونگ برسه!
_بابا سینگل اینجا نشسته چه وضعشه آخه!
_مرد نگرانتم کمر برات نمیمونه!
مادری با کیف سنگ کاری شده اش بر سر پسر لاابالی اش می‌کوبد!
_تو کی میخوای پس ازدواج کنی ببین عیاش خاندان جئون هم ازدواج کرد!
هیچکدوم از حرف ها جالب بنظر نمی رسید حداقل برای تهیونگ!
چرا دارن مثل گاو میخندن؟!
این سوالی بود که از ذهن تهیونگ رد شد!

payback |kookv|Where stories live. Discover now