p3🎣

66 14 2
                                    

[از دیدگاه جیمین]
همونطور که هولش دادم اونطرف خب شد که اونم گفت رسیدیم واقعا محله ترسناکی بود و من واقعا داشتم خودمو خیس میکردم....
در باز بود و بوی سیگار و الکل همه جارو گرفته بود....
وقتی از پله ها رفتیم بالا اقای گربه رو زودتر هل دادم تا اون اول تر برع و بلاخره رسیدیم به جای مورد نظرمون وقتی رسیدیم گربه روبه من گفت:

+جیمین .... تو اول برو تو و بعد از اینکه مکالمتون تموم شد بگو یه مهمون داری که دوست قدیمیته و چون نمی رفتی پیشش اون اومده پیشت ...

منم چون دقیقا نمسدونستم چرا خواستم دلیلشو بپرسم ولی اون زودتر پیشقدم شد و زنگ خونه رو زد و ارع در باز اما قبل از اینکه باز بشه یه چشم غره حسابی به اون گربه پررو که با نیشخند داشت منو نگاه میکرد رفتم

×آاااااا چیمیییییی تو اینجا چیکار میکنی پسر ادرس اینجارو از کجا گرفتی هااا؟واییی موچیی خیلی دلم تنگ شده بود میخواستم خودم بیام ببینمت...

و بله مثل همیشه زیاد حرف میزد اما خوب بود چون خسته کنندع نبود و به همین دلیل دوسش دارم ...

_اوهوم منم همینطور تو چیکار میکنی

[سوم شخص]
بعد از مکالمه خیلی طولانی جیمین و تهیونگ وقتی تهیونگ درحال درست کردن قهوه بود جیمینم خونه رو انالیز میکرد دقیقا طبق سلیقه ته ته بود یه چندتا کامپیوتر و مانگا و از اینجور چیزا و رامن هایی که خورده یا نخورده روی میز مونده بودن....بلاخره یاد یه گربه خیابونی افتاد که الان تقریبا 25 دقیقس که جلو در منتظره تا یکی در رو باز کنه پس بدون هیچ مقدمه ای طبق چیزی که گربه داستانمون گفته بود پیش رفت.

_یااااا ... تهیونگااا تو کوچه به یکی از دوستای قدیمیت برخوردم ادرسو بهش نشون دادم اونم گفت میشناتت و راهو نشونم داد و گف که خودشم باهات کار داره پس تاینجا بامن اومد

×اهااا ....من که تو این محل کسی رو نمیشناسم
_نمیدونم خودش اینطور گف الان جلو دره
×اها پس پاشو درو باز کن دیگه

و بله تهیونگمون بدون اینکه خبر داشته باشه کیه به جیمین گفت که بره و در رو برای دوست قدیمیش باز کنه ولی دقیقا زمانی که دست جیمین روی دستگیره نشست و درحال باز کردن دربود تهیونگ متوجه شد و داد کشید:
×نههههههععع.... بازش نکننننننن

ولی دیگه دیر بود....
+وااو خیلی وقته ندیدمت...تهیونگاااا

و یکدفعه چهار زانو رو زمین نشست..
×شوگا ...باور کن کمی از پولتو اماده کردم فقط اگه یکم دیگ...

ولی شوگا اون صبر و تحمل رو نواشت و دقیقا همون ثانیه از جیبش چاقویی دراورد دقیقا روی شاهرگ تهسونگ گذاشت....

+نه دیگه نشد که تو قول داده بودی .....البته که شک دارم بتونی 3 میلیارد وون رو چند هفته ای برام جور کنی خودشم الان یه روز از زمانی که قول داده بودی گذشته... پس پاشو و با جون یکی یا خودت پرداختش کن

و این وسط ما یه جوجه گیج رو هم داشتیم که داشت با تخم چشماش به او گربه چاقو کش نگاه میکرد که شوگا نامیدنش...
شوگا و تهیونگ هردو روی کاناپه نشسته بودن که جیمین یهویی توی جو تاریکشون متلک انداخت
_امممم.... ببخشید اقای گر....یعنی منظورم شوگا چرا الان تهیونگ به شما بدهکاره؟
+سوال خوبی بود "واییی خدا ینی دقیقا نمیدونی چرا؟...."چون اون تو قمار 3 میلیارد گذاشت وسط و ماهم سراین شرط گذاشتیم که اگه نتونیم پرداخت کنیم از جونمون مایه میزاریم ....
_چیییییییییییییییی....تهیونگ 3 میلیارد فاکی تو قمار باختییییی
×اوهوم /با چشمایی که میگفت:جوری نگو که انگار نمیدونم/

و یک دفعه شوگا گفت:خب دیگه گردنتو بزار وسط کیم ته یونگاااا

جیمین نگاهی به شوگا مرد ولی کاش نگاه نمیکرد جوری داشت با او لحن صحبت و چشما ته ته رو سوراخ سوراخ میکرد که اگه جیمین بود قسم میخورد تا الان تو زمین بود...
×من...منن قو..قول میی...میدم که
بیارم
+دیگه نمیخوامش
الان فقط و فقط جونتو میخوام
×نه نمیتونم
نظرت راجب یکی از او دوستام که توی بار بقلی کار میکنن چیه؟///

+امممم... نه.....
تهیونگ خواست دهن باز کنه تا پیشنهاد دیگه ای بگه که شوگا ازش جلو زد و گفت:
+نه اما میتونی اینو بزاری وسط
×چی نه عمر....
وقتی تهیونگ میخواست ادامه بده شوگا بازم اون چاقوی لعنت شده رو باز گذاشت روی شاهرگ تهیونگ
و تهیونگ ناچار به خواست شوگا ادامه داد
×با...باشه ولی تا کی
+حالاشد...
شوگا میخواست ادامه بده که جیمین بازم جفتک انداخت:
_چییییی نه یعنی منظورم اینه که روی من دارین قیمت و زمان میزارین و من خبری ازش ندارم....
+دقیقا
و جیمین با نگاه ودفاکی به شوگا و تهیونگ نگاه کرد و پاشد و گفت:
_من نیستم خودتون لطف کنین و خودتون مایه بزارین و من.....
ولی دیگه ادامه ای وجود نداشت چرا که شوگا دقیقا با اون نفس هایی که به گوش چپ*جیمین میخورد ادامه داد
+اوهه نه جیمینی...تو الان دیگه مال منی....
و سوزن رو توی پوست که به رنگ برف بود فرو برد و بعد از خالی کردن مایه توی پوستش اونو برای استایل تو بغل خودش نگه داشت و درحالی که داشت به طرف در میرفت ادامه داد:
+تا یه سال ....
و بع درو بست و تهیونگ موند و عذاب وجدانش...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب برین کف کنین پارت جدیدو نوشتم اونایی که ووت نمیکنین چرا ووت نمیکنین
خلاصه این پارت رو ادیت نکردم
متاسفانه

و از اون  "ااااا" هایی که تو داستان میاد منظورم یه طورایی صدایی مثل "어"
خب دیگه ووت و کامنت لطفا از یادتون نرع
شرط ووت 4 تاس🎴🃏

gambling ♧ Yoonmin Where stories live. Discover now