𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚:𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦، 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دکمه های پیراهن مشکی رنگش رو با ارامش بست. سعی میکرد بدون ایجاد کوچکترین صدایی کارهاش رو انجام بده تا پسر کوچکتر رو بیدار نکنه. مینهو تمامِ دیشب بیدار بود و نزدیکای صبح بالاخره تونسته بود کمی آرامش بگیره.
برای آخرین بار نگاهی توی آینه به خودش انداخت تا از مرتب و متناسب بودن همه چیز مطمئن بشه بعد وسایلش رو برداره و بره. از اینکه مجبور بود صبحِ روز تعطیلش رو به کار اختصاص بده متنفر بود. با وجود اینکه دلش میخواست بیشتر توی تخت بمونه و مینهو رو در اغوش بگیره، اما چارهای جز رفتن نداشت. وقتی به سمت تخت برگشت، اونموقع بود که تونست پسر رو ببینه که چطور بین ملحفه های خاکستری رنگ فرو رفته و خودش رو مخفی کرده. تنها چشم های باز و موهای پریشونش مشخص بودن و همین حالتش کافی بود تا لبخند روی لب های کریس خونه کنه.: بیدارت کردم؟
با صدای دورگهای که بخاطر چندین ساعت حرف نزدن بود زمزمه کرد و پسرک هم در جواب "نه" ارومی گفت.
مینهو زمانی که مرد درحالی که هنوز توی تخت بود و دستش پهلوی مینهو رو نوازش میکرد و با صدای ارومی با تلفن صحبت میکرد تا بیدار نشه، بیدار شده بود و بعد از اون؛ بدون اینکه کاری انجام بده یا حرفی بزنه فقط خودش رو درون تخت، زیر ملحفه ها دفن کرده بود و با چشمهاش تک تک حرکاتش رو دنبال میکرد و درتلاش بود به آشفتگی و بهمریختگیِ ذهنیش که از دیشب دچارش شده بود بیش از این دامن نزنه.پیشونیش رو بوسید و بدون اینکه چیز دیگهای بگه با قدم های محکم اتاق رو ترک کرد و پسر رو که هنوز گرمای لب هاش رو احساس میکرد و برای اولین بار میخواست توی همچین شرایطی تنها نمونه و کریس کنارش باشه رو تنها گذاشت.
*dolonia
احساس بیقراری و پریشان حالی که مسببش کسیه که انگار بیش از حد تو رو دوست داره.
ــــــــ ـــــــــ ـــــــــ ــــــــ ــــــــ ــــــــ ــــــــ ـــــــاین مربوط به فری فیکلیِ دولونیا هست:)
راستی ما یه دیلی کوچولو برای چانهو داریم، خوشحال میشیم جوین بشید و از ادیت و متنهای کوتاهمون لذت ببرید.
https://t.me/ChanHo_Hugin
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝗦𝗰𝗲𝗻𝗮𝗿𝗶𝗼「𝖲𝖪𝖹」
Fanficیه بوک برای سناریوهای طولانی و کوتاه از کاپلای اسکیز ﹙خوشحال میشم ووت بدید و کامنت بزارید﹚