𝗡𝗲𝘄 𝗠𝗲𝗺𝗯𝗲𝗿 𝁢 𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈

277 33 4
                                    

𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝘍𝘭𝘶𝘧𝘧, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦، 𝘚𝘭𝘪𝘤𝘦 𝘖𝘧 𝘓𝘪𝘧𝘦

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

نگاهی به ساعت انداخت و با دیدن عقربه‌ها، ناامید نفسش رو بیرون داد. دو ساعت از زمانی که بازی شروع شده بود گذشته و حتی اگه داور ده دقیقه هم وقت اضافه تعیین کرده بود حالا بازی دیگه تموم شده بود. یک ساعت پیش بود که مینهو تصمیم گرفت مستند موردعلاقه‌اش رو ببینه، اون هم دقیقا زمانی که کریستوفر داشت فوتبال می‌دید و به تازگی نیمه‌ی دوم شروع شده بود. تیم موردعلاقه‌ی مرد بزرگتر بازی داشت و کریستوفر به هیچ عنوان نمی‌تونست و نمی‌خواست که دیدنش رو از دست بده اما به هرحال مینهو با وعده اینکه فقط نیم ساعت طول میکشه و قول میده زودی تموم میشه و در اخر با بوسیدن سیب گلوش از گیج شدنش سواستفاده و با گرفتن کنترل ازش، شبکه رو عوض کرد. حالا هم بیشتر از یک ساعت بود که پسر کوچکتر بی اهمیت به حرف و قول‌هایی که داده مشغول تماشای مستند محبوبش بود. کریستوفر هم چاره‌ای جز نشستن کنارش و همراهی نداشت.

نگاهش رو از مستند تکراریی که پخش می‌شد گرفت و به پسری که توی آغوشش بود داد. مینهو سرش رو به سینه‌اش تکیه داده و برعکس خودش، با علاقه مشغول دیدن مستند بود. هر چند دقیقه یکبار هم از ظرفی که توی بغلش داشت اسنک می‌خورد و گاهی هم مشتش رو پر می‌کرد و جلوی دهن مرد بزرگتر می‌گرفت تا اون هم بخوره.

سرش رو به مبل تکیه داد و به سقف خیره شد. حالا که فوتبال هم تموم شده بود ترجیح می‌داد توی تختشون باشن و مینهو از روزی که گذرونده براش حرف بزنه. کریس هم به غر زدن‌های همیشگی و تکراریِ پسر مابینِ حرف‌هاش که از نظرش خیلی سوییت و کیوت بودن بخنده تا اینکه مجبور باشه این مستندی که توی این هفته برای بار هزارم پخش میشه رو ببینه.
دوست داشت با پسر حرف بزنه ولی اون زیادی محو فیلم بود و کریس هم موضوعی برای حرف زدن نداشت اما با این حال بیخیالِ پیدا کردن موضوعی برای حرف زدن نشد. همونطور که توی ذهنش دنبال بحثی می‌گشت تا بتونه با مینهو حرف بزنه، موضوعی که خیلی وقته ذهنش رو درگیره کرده توی ذهنش جرقه زد و باعث شد چشم‌هاش بدرخشه. کمی خودش رو بالا کشید و به سر پسر که روی سینه‌اش بود نگاه کرد.

"مینهو"

پسر در جوابش هومی گفت و تکونِ ریزی خورد. کریس دستش که روی پهلوی پسر بود رو حرکت داد و همونطور که پوستش رو نوازشش می‌کرد، با چشم‌هاش دست پسرک رو دنبال کرد که توی ظرف برد و بعد مشتش که پر از اسنک بود رو جلوی دهنش گرفت تا اونها رو بخوره. بدون اینکه چیزی بگه دهنش رو باز کرد و مینهو بدون اینکه چشم از صفحه تلویزیون برداره تا آخرین اسنکی که توی دستش بود رو توی دهنش جا داد.
کریستوفر همونطور که مشغول جوییدن محتویات توی دهنش بود به موضوعی که پیدا کرده بود فکر می‌کرد. برای گفتن چیزی که توی ذهنش داشت یه کوچولو مردد بود. ممکن بود مینهو مثل دفعات قبل کلافه بشه و از حرف زدن طفره بره اما چان واقعا می‌خواست که به طور کامل و یکبار برای همیشه درباره‌اش حرف بزنن. دوست داشت تجربه‌اش کنن، اون هم باهم. آب دهنش رو قورت داد و اون هم مثل پسر کوچکتر به تی‌وی خیره شد.

𝗦𝗰𝗲𝗻𝗮𝗿𝗶𝗼「𝖲𝖪𝖹」Donde viven las historias. Descúbrelo ahora