part3:تاپی یا باتم؟

88 21 3
                                    


شهر رُم_32 ساعت بعد از حوادث کنونی_جیمین

شات اسپرسو رو از پیشخوان گرفت و به جین ای که به طرفش میومد نگاهی انداخت.
جین_سلام.
جین کیف بزرگ چرمی رو روی میز گذاشت و روی صندلی نشست.
جیمین نگاه مشکوکی به کیف انداخت و چیزی نگفت.
جین_از شهر میری؟.
جیمین هم مثل جین نگاهی به بلیت های زیر دستش انداخت و گفت.
جیمین_یه ساعت دیگه پروازه، چیزی شده؟.
جین_هممم یجورایی آره.
جیمین _ باشه چی شده؟.
جین_جالبه منم میخواستم همینو بپرسم.
گفت و زیپ کیف رو کشید و تاج زمردین رو بیرون آورد.
جیمین _ این دست تو چیکار میکنه؟.
جین_ اوه، این عتیقه باستانی فرهنگی که اندازه ی خون منو تو قیمتشه؟.
تاج رو رها کرد و به شکستنش خیره شد و گفت.
جین_ اوپس.
جیمین _مین بهمون یه تاج تقلبی داد؟.
جین_اعتراف میکنم اول منم فکر کردم کار مینه بعد از خودم پرسیدم چقدر کسی رو که سه روزه دیدم میشناسم؟ شما همش 72 ساعته که همو میشناسید؟ کسی که اعتبار نامه اش یه کاغذ نوشته شده توسط بین سازمانیه؟ پس به معاونت رئیس سازمان آنالیزور های رفتاری اف‌بی‌آی در کوانتیکو زنگ زدم خیلی هم خانوم گلی بود، اسمت رو هم تا حالا نشنیده بود.
جیمین اخماشو تو هم کشید و گفت.
جیمین_ این غیر ممکنه.
جین_جدا؟.
جیمین _ آره غیر ممکنه.
جین_به غیر ممکنی مردی به اسم پارک جیمین با یه حساب بانکی تو سوئیس که یه انتقال وجه 8 میلیون دلاری از یه شخص ثالث ناشناس داشته اونم دقیقا روز دزدیده شدن تاج؟ عجب تصادفی! نظر شما چیه مامور؟.
جیمین با ناباوری و اخم سرش رو به دو طرف تکون داد و به مامور هایی که بعد از پایان حرف جین وارد کافه شده بودن خیره شد.
_هدف در تیررسه.
جیمین_گوش کن، هرچی که فکر میکنی هست یا هرکاری فکر میکنی کردم رو نکردم.. یکی پشت این قضایاست "بیشاپ" یا حتی خود "مین" واسم پاپوش دوختن.
جین_شاید دوختن شایدم ندوختن، تا وقتی بفهمم یه جایی نگهت میدارم که بهت دسترسی داشته باشم، حالا.. من اهل کینه به دل گرفتن نیستم ولی بهت اعتماد کردم و به احساساتم صدمه خورد پس واست یه جای ویژه تر انتخاب کردم، یه محل دور افتادس.. جایی که کلا مجرمینش فراموش میشن.
بعد از مکثی لبخندی زد و گفت.
جین_مامور پارک شما بازداشتید.
جیمین_ جین، منو ببین تو چشمام نگاه کن.. من اینکارو نکردم.
جین_حرفتو باور نمیکنم.
*

روسیه_کوه ملون(اسم تخیلی) _زندان viper

_ برو تو.
با بسته شدن در سلول نفس حرصی ای کشید و از پنجره ی میله ای در به راهروی کوچیک زل زد.
شوگا_ تاپی یا باتم؟.
با شنیدن صدای شخصی که اصلا چشم دیدنش رو نداشت به طرفش برگشت و به شوگا که از تخت دو طبقه پایین میومد خیره شد.
شوگا_مهم نیست البته زندان بان تصمیم میگیره.. منظورم تخت بود که بری بالا یا زیر.
جیمین _حتما یه شوخیه کثیفه چرا باید با تو توی یه زندان و از همه بدتر یه سلول باشم.
شوگا_خب، راجب بازرس جین یه چیزیو میدونم، حس شوخ طبعیش نابه.
شوگا لبخندی زد و دستشو جلو آورد.
شوگا_دست بده هم اتاقی جونم.
جیمین دستاشو داخل جیبش فرو برد و با لب های جمع شده بهش نگاه کرد.
شوگا_آفرین اول باید دستامونو بشوریم، چیزی نیست جات امنه.. فقط نفهمن پلیسی، که هوس میکنن قیمه قیمه ات کنن.

mouse trap/تله موشDonde viven las historias. Descúbrelo ahora