چپتر (۱)

13 1 0
                                    

هنوز یادمه که قبل از دعوا به اون عوضی گفتم:"زندگیتو مثل ابرای تیره ، سیاه میکنم. "

بهش که فکر می کنم، چیزی که گفتم خیلی ناعادلانه بود.

وقتی که هر دو مون با اون همه کبودی، جلوی امپراطوریشم زانو زده بودیم، بعد از این که فهمید با رشته نخ های قرمز چی کار کردیم ، کمی فکر کرد و گفت: "سازش ارزشمنده(1 )*. شما دونفر کار اشتباهی انجام دادید ، پس درستش اینه که تنبیه بشید. شما سرنوشت عاشقان رو خراب کردید. من شما رو به داشتن هفت زندگی عاشقانه باهم مجازات میکنم. این کمک میکنه تا دلخوری هایی که پیش اومده رو از بین ببرید."

" صبر کنید" پسر جوون که کنار من بود بدون ترس از دادن جونش، خطر کرد و حرف امپراطور یشم رو قطع کرد.

" منظورتون اینه که من و ...این؟ این وحشی ... زن وحشی که شبیه مرداست، شما می خواید من هفت سرنوشت عاشقانه باهاش داشته باشم؟"

صداش تغییر کرد ، شاید از بی فکریش ترسید. منم از بی فکریم ترسیده بودم؛ فقط می تونستم با ترس به امپراطور یشم نگاه کنم.

امپراطور یشم به نشانه تایید سرش رو تکون داد.

حس کردم بدنم بی حس شده. همه ی امیدم از بین رفت. فهمیدم از این به بعد نه تنها من ابر شوم زندگی پسر می شم بلکه اونم ابر شوم زنگی من می شه. وقتی کنار هم باشیم مثل یه رعد و برقه بزرگ می شیم.

"شیائو شیانگ زی، تو هنوز خدمتکار یو لائو هستی، اما وقتی به این هفت زندگی بری نمی تونی باهاش در ارتباط باشی. "

امپراطور یشم کمی فکر کرد و پرسید: " تائو تا لی ، اونجا هستی؟"

مردی درشت هیکل که یه کوزه توی دستش داشت فریاد زد: "من اینجا هستم"

امپراتور یشم ریشهای بلندش رو نوازش کرد و گفت: "این موضوع رو به تو می سپارم."

"چشم"

خیلی سریع جواب داد طوری که باعث شد قلبم تند تند بزنه.

نفس عمیقی کشیدم، سرم رو بلند کردم و به امپراطور بهشت لی نگاه کردم. زندگی توی بهشت چاقش کرده بود.

با حس این که دارم نگاهش می کنم، برگشت. صورت بشاشی داشت و وقتی خندید گونه هاش بالا رفتن. عموخیلی قشنگ خندید.

لب هامو روی هم فشار دادم، قلبم که همیشه سالم بود دیوانه وار تپید. نفس عمیقی کشیدم. منی که سالم بودم احساس می کردم هر لحظه ممکنه بمیرم.

امپراطور یشم سرش رو به نشانه موافقت تکون داد:" شیائو شیان زی ، هنوز چیزی برای گفتن داری؟"

می خواستم بگم این یو لائو بود که نخ های قرمز رو وقتی که مست کرده بود به هم ریخت. اگه نخ های قرمز به هم ریختن، بذارید به هم ریخته باشن. نیازی به مجازات من با همچین روش شیطانی نیست!

love you seven times هفت زندگی دوستت دارم Onde histórias criam vida. Descubra agora